نسل ِ من

محبوب ترین مطالب
نمی دانم اینکه نمی توانیم در مورد یک لحظه ی بعدمانحدس درستی بزنیم،اینکه هر دم امکان غافلگیر شدنمان آن هم به شدت وجو دارد،اینکه از هیچ آینده ای مطمئن نیستیم،اینکه هر آن ممکن است اتفاق تازه ای بیفتد و خیلی چیزها تغییر کنند و ... فقط از ویژگی های جامعه ماست یا همه جای دنیا آسمان همین رنگ است؟
اما چیزی که خوب می دانم این است که شاید آدم های هیچ جای دنیا غیر از جامعه ما نمی تواند اینقدر زود به اوضاع جدید عادت کنند.اینکه این توانایی و انعطاف در رفتار ریشه در تاریخ ملت مان دارد یا نه را نمی دانم اما به هر حال قابلیتی ست ستودنی.فکر می کنم مردمان سخت کوش دیگر پاره های این جهان اگر چنین نعمتی داشتند شاید انسان امروز در مریخ زندگی می کرد.
  • محسن جمشیدی
Parting your soup is not a miracle, Bruce, it's a magic trick. A single mom who's working two jobs, and still finds time to take her kid to soccer practice, that's a miracle. A teenager who says no to drugs and yes to an education, that's a miracle. People want Me to do everything for them, but what they don't realize is, they have the power. You want to see a miracle, son? Be the miracle.
-If you could be God for one week, what would you do?
  • محسن جمشیدی
روز جهانی علم،صلح و توسعه
همایش علم در خدمت صلح و توسعه
SCIENCE For Peace and Development
به دلیل حضور در کلاس درس به بخش اول مراسم که از ساعت 9 صبح شروع شده و تا ساعت 12:30 به درازا کشیده بود نرسیدم.البته چیز زیادی را از دست نداده بودم چون مراسم صبح تماما به تشریفات و پخش پیام های رئیس دفتر یونسکو و رئیس جمهور و ... اختصاص داشت.اصل ماجرا برای من بخش دوم همایش با حضور اساتید و بحث و سخنرانی پیرامون موضوع همایش بود.به طبع اینکه در مراسم صبح حضور نداشتم از تناول ناهار در کنار باقی شرکت کنندگان محروم شدم و به سلف دانشگاه پناه بردم.
از اینکه چه گذشت در محوطه دانشگاه -دوستان بسیج دانشجویی ندای فراخوان جهت حلقه زدن دور سایت فُردو سر می دادند- و چه دیدیم در ورودی سلف -نشریه زیر سوال- بگذریم.
شروع بخش دوم مراسم در سالن جابربن حیان دانشکده شیمی دانشگاه صنعتی شریف! با پخش فیلمی با موضوع آب شروع شد.در بخش دوم عده ای رفته بودند و عده ای تازه آمده بودند این را می شد از چهره تازه نفس بعضی و جای خالی بعضی دیگر فهمید البته که اصلا دور از انتظار هم نبود.فیلم به زبان انگلیسی و گاها برای بعضی از شرکت کننده گان حوصله بر بود.بالاخره فیلم تمام شد و نوبت به سخنرانی دکتر کامران امامی با موضوع مهندسی ارزش هم افزایی خلاقانه و چالش های آب در قرن بیست و یکم رسید.
دکتر امامی طی سخنرانی خود بعد از مطرح نمودن چالش های آب در قرن بیست و یکم اقدام به معرفی مدیریت تطبیقی به عنوان راه کاری برای مقابله و مدیریت چالش های مطرح شده نمود.وی سپس راهبردهای مدیریت تطبیقی منابع آب را معرفی نمود و خشک شده دریاچه ارومیه را مورد اشاره و بررسی قرار داد.
ایشان در پایان سخنان خود با بررسی راهکارهای مدیریت سیلاب در جهان مطالب را پیرامون مهندسی ارزش مطرح نمودند که البته با توجه به کمبود وقت موفق به ارائه تمام مطالب مورد نظر خود نشدند.
پس از آن نوبت به سخنرانی دکتر اسماعیل کهرام با موضوع علم،صلح و توسعه رسید.وی سخنرانی خود را با اجرای تقلید صدای چکاوک خوش نغمه ای شروع کرد که باعث تعجب و به هیجان آمدن حاظرین در همایش شد.وی با روایت روند پیشرفت علوم اتمی و تولید بمب اتم و در آخر بمباران هیروشیما و ناکازاکی،قرارگرفتن علم در اختیار قدرتطلبان را به نقد کشیده و رابطه ی علم،صلح و توسعه را تشریح کرد.
وی همچنین در انتهای سخنرانی جذابش که البته تشویق طولانی مدت حاضرین را در پی داشت بیان کرد:علم جهت نجات بشر بهترین است و زمانی خطرناک می شود که افراد فکر می کنند به آگاهی خدای دست یافته اند.
پس از ایشان دکتر پرتو تهرانی که به صورت افتخاری در همایش حضور داشتند چند کلامی در جایگاه خود در مورد اهمیت علم مردمی و دانشبومی سخن راندند و همچنین پروژه در دست اجرای خود در دانشگاه هومبولت آلمان را که روی دانش بویان کنیا در مورد امور غذایی متمرکز است را تشریح نمودند.
بدین شکل نشست اول اتمام یافته و سرکار خانم احمدنیا به عنوان رئیس نشست موارد را جمع بندی نمودند و جای خود را به اساتید بعدی جهت اجرای نشست دوم دادند.
نشست دوم با مدیریت دکتر رضا منصوری و حضور اساتید فراهانی،زالی،مقصودی،نصیری و مهریار با موضوعیت کاربرد علم در صلح و توسعه آغاز شد.در ابتدا دکتر رضا منصوری استاد نام آشنای فیزیک به تغییر نوع نگاه بشر به طبیعت جاندار و بی جان توسط فیزیک از 300 یا 400 سال پیش اشاره کرد.همچنین قراردادی گری و توافق جمعی بر مفاهیم مشترک -واژه سازی و تعریف مفاهیم- را از تحولات علم در سالهای اخیر برشمرد.وی در پی این مقدمه چینی علم مبتنی بر صلح را تشریح نمود.
پس از وی دکتر مهریار استاد روان شناس و جمعیت شناس شروع به اظهار نظر نموده و بیان کرده که هرچه پیشرفت علم بیشتر شده دامنه تخریب آن نیز بیشتر بوده است.وی علم را به عنوان یک نهاد معرفی کرد.سپس دکتر زالی استاد علوم کشاورزی شروع به سخنرانی نمود و غذا را به عنوان مسئله ی مورد نزاع در بسیاری از نارامی ها معرفی نمود.وی امنیت غذایی را به عنوان یک مورد بسیار مهم برشمرد و بیان کرد که علوم کشاورزی مبتنی بر تولید بهینه و بیشتر مواد غذایی به پیشرفت و توسعه جوامع منجر می شود،که البته توجه کشورهای توسعه یافته به کشاورزی بسیار بیشتر از توجه کشورهای درحال توسعه به این امر می باشد.
همچنین غذا را از طرفی به عنوان سلاحی معرفی کرد که کشورهای قدرت طلب با کاهش و یا آلوده نمودن آن در برخی ملل سعی بر تضعیف و تسلط بر آن جوامع نموده اند.
در اخر ایران را به عنوان کشوری با 13 اقلیم مختلف از 14 اقلیم غالب بر کشورهای جهان معرفی کرد و بیان کرد:ایران جهت توسعه کشاورزی بوسیله به کارگیری علوم کشاورزی دارای پتانسیل بسیار زیادی می باشد.تولید موادغذایی سالم به افزایش سلامت و آرامش جامعه منجر شده و بستر پیشرفت کشور را فراهم می کند.
در ادامه نشست دکتر واشقانی فراهانی معاون پژوهشی دانشگاه صنعتی شریف و استاد پلیمر و شیمی شروع به بیان نظر خود نمود.وی صلح را رفتر مسالمت آمیز با محیط اطراف،افراد،جوامع و محیط زیست تعریف کرد و حول این موضوع سخن راند.سپس دکتر مقصودی عضو انجمن علوم سیاسی اقدام به سخنرانی با موضوع صلح از منظر علوم سیاسی (جای خالی مطالعات صلح) در جایگاه نمود.وی صلح را مدارا و گفتگو و جنگ را پیکار و منازعه تعریف کرده و بیان کرد که صلح همواره به عنوان هدف،آرمان غایی و استراتژی، و جنگ به عنوان واقعیت شناخته می شود.همچنین به عدم وجود جایگاهی برای صلح در عرصه آموزش کشور اشاره کرده و خرده گرفت.
در پایان نشست نوبت به دکتر نصیری قیداری معاون پارلمانی وزارت علوم رسید تا نظر خود را بیان نماید.
ایشان توسعه ی حیات را در صلح ممکن دانست و به عدم وجود موضوع ترویج علم در قوانین کشور - به غیر از یکی دو مورد در نقشه جامع علم- اشاره نموده و گفت که در حالی که ترویج علم در قانون جایی ندارد پس بودجه ای هم برای این مورد نظر گرفته نمی شود.همجنین از دانشمندان خواست که نقش خود در ترویج علم را نادیده نگرفته و به ایفای نقش در عرصه قانون گذاری و سیاست و تعاول با جامعه غیر علمی کشور بپردازند.
وی گفت در صورت تعامل دانشمندان با جامعه،آلام و دردهای اجتمع به دانشمندان انتقال داده شده و دانشمند می داند که باید در چه زمینه ای تمرکز بیشتری نماید.
همچنین به وظیفه دانشمندان در پاسداری از علم در راه استفاده صلح آمیز اشاره نموده و افزایش چند برابری تلفات در جنگ جهانی دوم نسبت به جنگ جهانی اول را از تبعات به کارگیری غلط پیشرفتهای علمی برشمرد.
در انتهای نشست حضار دقایقی به پرسش از اساتید حاضر در نشست پرداختند که البته بیشتر به اظهار نظر اقدام نمودند تا اینکه سوال بپرسند.
در آخر همایش اختیامیه ای با تشریفات خاصه خود برگزار گردید و شرکت کنندگان هنگام خروج از سالن گواهی مشترک حضور در همایش را که از طرف دفتر منطقه ای یونسکو و انجمن ترویج علم صادر شده بود دریافت نمودند.
  • محسن جمشیدی
به عقیده ی بنده مفهومِ انسان در روابط شکل می گیرد،آدمیان در روابط در رفتارها در عمل ها و عکس العمل ها تعریف می شود.یک سلسله از اتفاقات در آغاز،ادامه و پایان روابط -البته من باز بر این عقیده ام که روابط فقط شروع می شوند و ادامه میابند و مدامی که رنگ می بازند فقط کم رنگ و کم رنگتر و گاه حتی بی رنگ می شوند ولی هیچ گاه تمام نمی شود- به صورت زنجیره وار احساسات و افکار ما را درگیر می کنند.
استاد جدید زبان خارجه ام را دوست دارم و فقط می دانم که حس خیلی خوبی نسبت به اش دارم،همین.از منش اش از رفتارش از خنده هایش از گفتارش و از هزار نوع عمل ها و عکس العمل هایش لذت می برم.از اینکه در کنارش در مقام شاگردش حضور یابم خرسندم.نمی دانم دلیل این نوع احساسات را و فقط می دانم که درگیر یک سری اتفاقات شده ام که مرا با خود به عمق کشف لذت های ناشناخته ای می برند که تنها با تجربه می تواند فهمیدشان.از دوستانی که سوء برداشت می کنند عذر می خواهم و می گویم لطفا درست و درست و درست تر فکر کنند و البته زیبا تر نتیجه بگیرند.اصلا خبری نیست و من فقط کسی را که در آن سوی رابطه ی استاد شادگردی ایستاده دوستم دارم.
تعبیر ما از دوست داشتن تعبیر وحشتناکی ست.ما حق داریم دوست بداریم و یا حتی نداریم چون احساسات داریم و من با توجه به همین، به خودم حق می دهم که فریاد بزنم که استادم را دوست دارم و از مصاحبت با او لذت می برم.
  • محسن جمشیدی
آخرین کتابی که خوندم،جزء لذت بخش ترین های چند مدت اخیر بود.شاید درست نباشد که مثلا چون من ی که از طرفداران و دوستداران ضابطیان است هی در بوق و کرنا کند که این کتاب فلان است و بهمان.تعریف از خود نیست اما یک جورهایی تعریف از خودی است.
منصور ضابطیان خودی است دیگر،غریبه که نیست سال ها با نوشته هایش روزگار گذرانده ایم.پس اگر تعریفش را نمی توانیم بکنیم نقدش که توانیم.مثلا می توانیم به فلان جای کتابش خرده بگیریم،به اینکه چرا واقعا اینقدر تکه تکه و گاه از هم گسسته نوشته،اینکه چرا در بخش اتریش و ایتالیا اینقدر در حق اتریشِ عزیزِ دلِ ما اجحاف کرده و کل بخش را به ایتالیا تخصیص داده و هزار خرده ی دیگر.اما چه فایده.
به جایش به خاطر لذت محضی که از خوانش کتابش نسیبمان شده کلاه از سر بر می داریم و تشکر می کنیم.واقعا جای نگارش خلاقانه و ماهرانه ضابطیان ها در نشریات امروزمان خالی ست.هیچ وقت از یادم نمی رود وقتی دلیل ننوشتنش در روزنامه ها را پرسیدم،در جوابم سوال کرد:
-مگه روزنامه ای هم باقی مونده؟َ
  • محسن جمشیدی
لزوما انتقاد نسبت به وضعیت فرهنگ غالب اجتماعی یک جامعه از سوی دیگر جوامع یا افراد شاخص و برجسته ی خود آن جامعه صورت می پذیرد و با تدبیر مسئولین و صاحبان رسانه -به عنوان اقشار موثر در تغییر و اصلاح فرهنگ جامعه وسیع مخاطبان- سعی در مرتفع شدن نقص های مورد اشاره منتقدین می شود.این حرکت در نوع خود یکی از لازمه های پیشرفت جوامع می باشد اما در این مقال ما اقدام به معرفی این سبک انتقادی به عنوان یک معضل اجتماعی می نماییم.
گاها همگی ما در مواجهه با صحنه هایی که علارغم میل فعلی ما صورت گرفته و یا از اقدامی چشم پوشی شده،قبل از هر بررسی و تعمق نسبت به ریشه یابی این اوضاع و حتی پیش از راستی آزمایی وضعیت مورد انتظار خود اقدام به انتقاد و خرده گیری نسبت به فرهنگ ایرانی ها و یا نوع مدیریت ایرانی ها می نماییم.حال آنکه خود ما به عنوان یک ایرانی برخاسته از همین لایه های اجتماعی و فرهنگی و یا در نقش مدیر و مجری در بخش های دیگر جامعه می باشیم و این نوع انتقاد در اصل به نقد برخویشن نزدیک تر است.
این موضوع در نابه سامانی های رایج بیشتر به چشم می خورد.و در اصل ما هرچه ضعیف تر عمل می کنیم بیشتر خرده بر خویش می گیریم اما ناغافل.ناغافل به این دلیل که ما در موارد خیلی محدود به پیشرفت در زمینه های مورد نقد رسیده ایم و این نقد ها کارساز افتاده است و در اکثر مواقع راه به جایی نبرده ایم دلیل این عدم توفیق نا آگاهی در موردشناسایی جامعه هدف انتقادمان است ما برخود خرده می گیریم اما در خود تغییر ایجاد نمی کنیم از ایرانی ها می نالیم اما بر خود که یک ایرانی ایم سخت نمی گیریم که درست و یا حتی درست تر شویم.
تعداد افرادی که از مرز های جغرافیایی این سرزمین خارج شده اند و با فرهنگ های ملل دیگر آشنایی دارند شاید درصد کمی از جامعه را تشکیل دهند و حتی تعداد افرادی که آشنایی آنان با فرهنگ ملل مختلف در سطح قابل قبولی باشد بسیار قلیل است اما برعکس تقریبا همه دم از کاستی های فرهنگ ما نسبت به دیگر انسان های فرای این مرزهای جغرافیایی می زنند و هیچ اقدامی در جهت اصلاح خود نمی کنند.نمی دانم که شما به عنوان خواننده ی این مقال در کدامیک از دسته های مورد اشاره قرار می گیرید اما احتمالا حتی یکبار هم که شده اگر حتی به زبان نیاورده اید، نسبت به وضع موجود نالان بوده اید.اما در عوض چقدر سعی در اصلاح کردیده اید.در موقعیت شغلی خود و یا در اجتماع مورد برخورد با خود چقدر فرهنگ ساز بوده اید؟مسلما این مطلب شامل کاستی های بسیاری ست چون موضوع مورد اشاره دارای جنبه های مختلفی برای بحث می باشد و در این مقال نمی گنجد اما تنها هدف از نگارش این،نه یک نقد بر این وضع موجود بلکه سعی ای گرچند کوچک در جهت اصلاح خود اجتماعی می باشد. 
  • محسن جمشیدی
یادگیری زبان جدید مانند گشودن دریچه ای رو به دنیایی تازه است،دنیایی پر از تازگی که تو را با تصاویر و نظرگاه هایی نو مواجه می کند.وقتی به یک موضوع یا یک چیز عادی نگاه می کنی و در ذهن خود دو یا چند معادل واژگانی از زبان های گوناگون با ترکیب ها و تلفظ هایی دور از هم میابی حس تازگی در تو سرشار می شود.
من هم مثل همه بدم نمی آید که بتوانم به زبان های دیگری تسلط یابم.پیش تر از همه انگلیسی که فراگیرتر است و شاید با پیش زمینه های تحصیلی سهل تر، و بعد شاید به سراغ فرانسوی بروم.علاقه ی دیرینه ای به فرهنگ و زبانشان دارم.از اسپانیایی هم بدم نمی آید به نظرم تفاوت چشم گیری با دیگر اروپایی ها دارند و اینکه دامنه ی گستردگی و جمعیت متکلمان آن هم کم نیستند.از اسپرانتو به خاطر اینکه جامعه ی خاصی آن را بلدند خوشم می آید.شاید قبل از این ها و بعد از فرانسوی به سراغ تسلط بر لهجه بریتانیایی انگلیسی بروم چون انگار تفاوت زیادی با لهجه ی آمریکایی اش دارد.دیگر بیشتر از این هایی که گفتم نیازی نمی بینم که بلد باشم.مگر آلمانی و یا ایتالیایی در صورت لزوم.
البته کسی از آینده خبر ندارد شاید روزی مجبور شوم پیش از همه ی این ها به سراغ زبان غریبی چون کره ای بروم و زجر یادگیری آن را به دوش بکشم و یا شاید عربی را از بحر کنم.
به هر حال زبان هایی غیر زبان مادری همیشه جذاب اند و البته تسلط بر آنها حتما امتیازهای ویژه ای را به همراه دارد.
    پی نوشت: مدت هاست که زبان کردی بدجور شیفته ام کرده البته نه فقط زبانشان که شیفته ی فرهنگ و اصالت شان شده ام.ما ایرانی ها با اینکه سه استان کرد زبان داریم و حتی بخش هایی از کشورمان هم به دلیل مجاورت با این استان ها یا مهاجرت بومی های این استان ها به بخش های دیگر کشور به این زبان تکلم می کنند اما کمتر این زبان و فرهنگ غنی را پاس داشته ایم و دریافته ایم.
  • محسن جمشیدی
ترافیک رسالت غرب و حرکت با طمانینه قطارهای درون شهری باعث شد با 45 دقیقه تاخیر به مراسم برسم.اولین باری بود که به فرهنگسرای هنر یا همان ارسباران می رفتم.معماری جالبی داشت.در حوزه ی تخصصی بنده نیست اما می شود مگر دست به قلم بود و اظهار سلیقه نکرد،به نظرم یک فرم پویایی داشت و البته انگار معمارش به عمد جاهای زیادی را برای سیگار کشیدن در هنگام ساخت در نظر گرفته بود.
بیرون فرهنگسرا هیچ اثری از وجود بنر و یا اطلاعیه ای که حاکی از برگزاری اختتامیه جشنواره مجازی کتابخوانی در درون این ساختمان باشد نبود،شاید هم به چشم من نیامده است.در ورودی ساختمان دو میز وجود داشت.روی یکی لوایح و جوایز قرار داشت و روی دیگری دو جام بلورین که حاوی سر برگ های قرعه کشی شرکت کنندگان و همکاران افتخاری بود وجود داشت.به سمت سالن هدایت شدم و البته که در راه سراغ بسته های هدیه را گرفتم که یکی اش نسیبم شد.اما وقتی یکی از حضار شوقم را برای گرفتن بسته دید گفت که چیز خاصی درونش نیست.توی ذوقم خورد،مگر می شود؟
پس کارت عضویت رایگان در هشتاد کتابخانه عمومی تهران کو؟تازه قرار بود این یکی از محتویاتش باشد.نه اینکه بگوییم ناراضی ایم،محتویاتش چند جلد کتابچه مترو و یک کتاب رمان انگار روی دست انتشارات به شهر باد کرده بود.شُکر، مفت باشد کوفت باشد.اما این زهر مار بود از کوفت هم بدتر.بزرگترین ضد حال مراسم و البته اولین آنها.بزرگترین دروغ دیروز هم از نظر من بود.
دومی وقتی اتفاق افتاد که دیدم سالن خیلی کوچک است و حضار کم.البته به نسبت آن سالن زیاد بودند.انتظار جمعیت بیشتری را داشتم.جای خالی هم نبود.بالاخره با هدایت یکی از مجریان زحمتکش مراسم به ردیف دوم رفتم و بر صندلی تکیه زدم.سراغ استاد دینانی را در ردیف اول گرفتم حضور نداشت.دو به شک بودم.شاید قرار است دیر تر بیاید، اما قرار بود اصلا نیاید و این سومین ضد حالش بود.البته به صورت تماس تلفنی چند دقیقه ای از کلام استاد ابراهیمی دینانی این فیلسوف بزرگ بهره مند گشتیم.
با تاخیر نزدیک به یک ساعتی ام چیز زیادی را از دست نداده بودم.یک خیر مقدم و سخنرانی های تشریفاتی از جانب مسئولین برگزاری جشنواره را پشت سر گذاشته بودم.اجرا را همان طور که قول داده بودند آقای ضابطیان بر عهده داشت.
از خانم عرفان نظرآهاری دعوت شد برای سخنرانی.این تنها یک نظر سلیقه ای ست خیلی دلچسب نبود.انگار که یک سری واژه های سر در گم پیرامون درخت دانش و کتاب و نور را در یک طشت بریزید و هی چنگ بزنید.این طور که از ظاهر حاضرین معلوم بود بقیه هم حسی شبیه به من داشتند.نمی دانم به خاطر این باب طبع نبودم این قدر طولانی به نظر رسید یا اینکه واقعا رشته ی کلام نظر آهاری این قدر سر دراز داشت.
و اما بعد، شیرین ترین قسمت آیین اختتامیه شروع شد.شعر خوانی طنازانه ی ناصر فیض-که به قول آقای ضابطیان قرار بود از روی فیص بوک شان برایمان شعر بخوانند-،صابر قدیمی و روح ا... احمدی.واقعا زیبا و دوست داشتنی بودند شعر هایی که طنز تلخی را در بطن خود به همراه داشتند.تشویق های پیاپی و خنده های روی چهره ی حاضرین گواه بر این بود که خوش می گذرد.
سپس آقای امیر علی نبویان به روی صحنه آمدند و چند کلمه ای حرف زدند و بعد هم از داخل جام بلورین مربوط به همکاران افتخاری پنج شماره در آوردند که متاسفانه هیچ کدامشان 1062 نبود و این چهارمین ضد حال مراسم بود. پس از آن نوبت به گروه موسیقی راز نو رسید،این گروه موسیقی با نواختن چند قطعه سنتی و البته شاد فضای سالن را شور انگیز نمودند.
آقای ضابطیان از استاد هوشگ مرادی کرمانی خواستند که به روی صحنه رفته و چند کلامی مخاطبان را مهمان کنند.لحن گرم ایشان و شوخی هایش برای مخاطبین خوش بود و شاید اگر ساعت ها با آن زیبایی طبع سخن می راندند باز هم گوش شنوا بود.اما سخن کوتاه کردند و برای اهدای جوایز به روی سن ماندند.
نوبت به اهدای جوایز برگزیدگان رسیده بود.پس از قرائت بیانیه ی هیئت داوران از نفرات دوم تا پنجم تقدیر به عمل آمد.البته از نظر هیئت داوران هیچ شرکت کننده ای حائز کسب جایگان نفر اول نشد.این هم این روزها مد شده است دیگر.ان شا ا... که این مورد مانند باقی موارد نبوده است.
در آخر جشن امضاء برگزار شد و نویسندگان حاضر در جمع برای علاقه مندان کتاب هایشان را امضاء نمودند.
و اما چند چیز در کل آیین اختتامیه خیلی به چشم می آمد و گاهی توی ذوق حضار می زد.یکی حضور پر رنگ خانم عرفان نظر آهاری بود.دیگری میز خانم نظر آهاری هنگام جشن امضاء که خیلی خیلی شلوغ بود و البته همه دختر بودند.شاید هم به این خاطر بود که شاید نزدیک به سه چهارم شرکت کنندگان بانوان بودند.وقتی من هم از سر کنجکاوی کتاب "جوانمرد نام دیگر تو" ایشان را برای امضاء به دستشان دادم با تعجب گفتند:بالاخره یک جوانمرد هم از میان آقایان.
که من نگذاشتم که این طعم تعجب زیادی زیر زبان ذهن شان باقی بماند و سریع گفتم:برای خواهرم امضا کنید!
آقای کرمانی هم سرش شلوغ بود.کتابشان را که به دستشان دادم از رابطه شان با پرفسور رجبعلی که از بزرگان کرمان هستند پرسیدم گفتند که می شناسند،اما چندین سال است که ندیدنش.وقتی دوباره سوال از کرمان پرسیدم با تحکم جواب دادند:که من پنجاه سال است در تهران ساکن ام.
سر منصور ضابطیان واقعا خلوت بود.منظورم کچلی اش نیست،تعداد کم مراجعه کننده برای امضاء به ایشان می توانست از چند جهت باشد:یکی گرانی کتاب ایشان،دوم شناخت کم حاضرین نسبت به این روزنامه نگار،نویسنده،مجری و برنامه ساز ارزشمند و البته تعداد کم کتاب هایشان که فکر می کنم تنها سه عنوان می باشند.وقتی کتابشان را برای امضاء به شان دادم چند لحظه ای هم کلامشان شدم.برای اینکه می خواستم چیزی از زیر زبانشان بیرون بکشم پرسیدم:دیگه روزنامه نگاری نمی کنید؟
با خنده و تعجب جواب داد:مگه هنوز روزنامه ای باقی مونده؟بعد خنده ای تحویل ام داد و گفت:اون کارها مال جوونی هام بود.
از این همایش چیزی نسیب ما همکار افتخاری نشد.منظورم از چیزی جایزه و یا هدیه ای مادی ست.البته خوب چند باری هم ضد حال خوردیم.دی شب شام میل نکردیم، آنقدر که غروبش ضد حال خورده بودیم سیر بودیم. 
  • محسن جمشیدی

احداث فروشگاهی مبنی براعتماد از آن دسته اقدامات کمتر صورت گرفته در جامعه ی ماست و البته از آن نوع اقدامات امیدبخش نسبت به رشد و بهبود فرهنگی در بستر جامعه عزیزمان به قلم می آید.امید است که روند ترویج این نوع فرهنگ ها و منش ها در جامعه سرعت یابد.بنده هم سعی کردم با معرفی این اقدام قدمی در ترویج این فرهنگ بردارم.
در ادامه توضیحاتی درباره این فروشگاه ذکر گردیده که به نقل از بخش "درباره ما" سایت فروشگاه می باشد:
"در این فروشگاه، محصولات برای شما ارائه خواهد شد، شما از محصولات استفاده خواهید کرد، و صرفاً اگر از محصولات راضی بودید و آنها را مفید یافتید، هزینه آنها را پرداخت میکنید. همه زیرساخت فروشگاه، بر اساس اعتماد بنا خواهد شد. بنابراین هیچ مکانیزمی برای ردیابی کسانی که محصولات را دانلود و استفاده میکنند در نظر گرفته نمیشود.
محصولات این فروشگاه، همیشه دارای دو قیمت خواهند بود. قیمت کاربران عادی و قیمت دانشجویان. بر اساس اصل اعتماد، هر کس خود در مورد قیمت پرداختی تصمیم میگیرد.
ضمناً کسانی که به هر دلیل محدودیت مالی دارند، از پرداخت هر نوع هزینه معاف بوده و میتوانند از محصولات رایگان استفاده کنند.
"

  • محسن جمشیدی
- در دانشگاه‌های ایران سهم دانشگاه‌های پولی 85.4 درصد و سهم دانشگاه‌های رایگان تنها 14.6 درصد است.
- براساس قانون مصوب مجلس شورای اسلامی در سال 1387 دولت موظف به افزایش میزان دانشجویان در دانشگاه‌های مادر و مهم دولتی است که طبق ماده واحده این پیشنهاد، ظرفیت پذیرش دانشجو که از طریق آزمون سراسری در رشته‌های روزانه در دانشگاه‌های مادر و مهم دولتی پذیرش می‌شوند، در رشته‌های فنی، مهندسی، پزشکی و حقوق به تشخیص وزارت علوم و در سایر رشته‌های علوم انسانی که مورد تقاضای بالای داوطلبان است باید افزایش پیدا کند.
- از سوی دیگر اصل 30‌ قانون اساسی ایران می‌گوید: «دولت موظف است وسایل آموزش‌وپرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم کند و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور به‌صورت رایگان گسترش دهد.»*
خیلی دلم می خواهد که در نقد شرایط ننویسم اما مگر می شود دید و آرام نشست؟ حداقل که باید بازگو کرد.این طور که معلوم است کم کم می رود که چراغ تحصیل رایگان خاموش شود. از رشد بی رویه مدارس غیر دولتی خیلی خوب مشخص است که دور نیست آینده ای که دانش آموزان هم برای تصاحب صندلی های آموزش دولتی به رقابت بپردازند. مراد از ادعاهای دهن پر کن مسئولین در رابطه با رشد فضاهای آموزشی٬رشد همین فضاهای پولی و غیرانتفاعی ست.
  • محسن جمشیدی