نسل ِ من

محبوب ترین مطالب

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

موضوع با مطرح کردن سوالی پیرامون صحت وجود تفاوت میان اساطیر ایران باستان با اساطیر شرق آسیا شروع شد.متن سوال به نقص روایت ادبیات کهن ما در ترسیم قهرمانان اشاره داشت چیزی که به ظن سوال کننده قهرمان زاده شدن اساطیر نام داشت.از طرفی هم اساطیر آسیای شرقی را نماد سختی و سخت کوشی بر می شمرد و ریشه رفتار غالب امروزی جامعه های آسیای شرقی و ایران را در همین نوع قهرمان پردازی می دانست.به نوعی از تاثیر مستقیم و زیاد و طولانی مدت ادبیات بر فرهنگ اجتماع امروز حرف می زد.
از اینکه توسط استاد نظریاتی مطرح شد و نیازمند مطالعه موردی دقیق روی اساطیر شرقی و ایرانی بود از این بحث گذشته و به بخش تاثیر گذاری ادبیات به طور کلی بر اجتماع و اجتماع بر ادبیات را مورد بحث قرار دادیم.جالب اینکه استاد ادبیات را متاثر از جامعه می دانست و البته بازخورد این تاثیر را به عنوان عکس العمل انکار نمی کرد اما جواب قطعی او تاثیر پذیری ادبیات از اوضاع روز جامعه بود.البته به نیاز جامعه به ادبیات و هنر به عنوان نیازی در رده ی های چندم و بعد از کسب رفاه اجتماعی و ...هم اشاره شد.
جالبتر اینکه وقتی پای سوال کلی تری به میان آمد اینکه افراد جامعه را می سازند یا جامعه افراد را بحثبه حاشیه فلسفی کشیده شد و جمع شد.البته به جواب استاد ارتباطاتی که معتقد بود به دلیل امروزی بودن رسانه و البته در دست صاحبان قدرت بودن رسانه تاثیر رسانه بر جامعه را انکار نا پذیر می دانست.این در ادبیات برعکس بود چون ادبیات از دل خود مردم بیرون میاد و رسانه از دل اتاق فکر مسئولان.
در مورد تاثیر پذیری یک جامعه از رفتار فردی اعضای جامعه به جنگ پذیری مردم ایران شد،که این را به موقعیت سوق الجیشی سرزمین مرتبط دانسته و از وابستگی ان به رفتار اجتماعی مردم دوری جستند.حتی بسیاری از رفتار غلط امروزی جامعه را حاصل همین جنگ ها  و نارامی های ناخواسته ی سرزمینمان دانست.
جالب اینکه به عنوان نکته بارز و مفید جامعه ایران به عدم پذیرش زبان عربی در طول 200 سال حکومت قوم عرب بر ایران توسط ایرانیان به عنوان زبان ارتباطات مردمی اشاره شد.در عوض ممالکی مثال زده شد که با ورود امپراطوری عرب به آنها تغییر قومیت داده و امروز به عنوان ممالک عرب زبان شناخته می شوند از جمله مصر و دیگر کشورهای شمال آفریقا،کشورهای حاشیه مدیترانه و ...
در کل مباحثه زیبا و دلنشینی  بود و لذت بردیم
  • محسن جمشیدی
"واحد اندازه گیری میزانِ اندیشه، مسافت است، مسافت"

راهی که می رویم و فکری که می کنیم.امروز سر مسئله ای که مدت هاست ذهنم را مشغول کرده کمی با خودم خلوت کردم.از ایستگاه مترو که خارج شدم،خداحافظی که کردم،شــــــــروع شد;
چیزی شروع شد که حتی فکرش را هم نمی کردم،راستش را بخواهید هنوز هم باور ندارم که آن تمام شد و این آغاز شد.تا لب خیابان اصلی قدم زدم نمی دانم چطور برآن شدم که قدم بزنم و با آسفالت خیابان هم صحبت شوم.همه ی پول های نقد همراه ام را خالی کردم توی صندوق صدقه، ژاکت را که در دست داشتم پوشیدم و زیپش را تا بیخ گلویم بالا کشیدم.حالا حتی اگر می خواستم با تاکسی مسیر ایستگاه تا خانه را بروم پولی نداشتم.راه افتادم تا مسیر هفت کیلومتری ایستگاه مترو تا خانه را پیاده فکر کنم.
ساعت 19:15 بود،سر از ساعت مچی که برداشتم چند ده قدمی طی شده بود بی انکه بفهمم.با خودم و به خودم فکر می کردم و بیشتر به...
اینکه سه نقطه می گذارم نه اینکه محرم نمیدانم، بلکه حرف ها اینقدر زیاد و چند وجهی اند که دلم نمی اید در متن بگنجانم شان.بهتر که سه نقطه باشند تا چیزهایی از جنس کلمه.

"بغض هایی که پیاده تحلیل رفتند"

بگذریم که چگونه این مسیر گذشت.پیش تر هم این راه را پیموده بودم اما این بار راه را فکر کردم،راه را نپیمودم.جاهایی بود که خیلی خوب بود فقط من بودم و شب و جاده و صدای ماشین های در حال گذر و بغض هایی که با قدم زدند تحلیل می رفتند و البته ترس.ترس بزرگی ناشی از اتفاقی که رخ داده بود،ناشی از دورانی که شروع شده بود و نمی دانستم که چه طور می شود و ... دورانی پر از ابهام.
به خانه که رسیدم نفهمیدم که این همه را راه امده ام.گلویم سبک تر بود، نه اینکه اصلا بغض نداشت،داشت اما سبک تر شده بود.می توانستم نفس بکشم اما فایده ای در تنفس نمی دیدم.
من با این درد تمام می شوم، خودم می دانمف خدا هم می داند، او هم می دانست.
  • محسن جمشیدی
روزی خواهد رسید که تحریم دست و پا در آورد و از اینجا برود.می دانم یعنی یقین دارم که آن روز فرا می رسد.آن وقت دلم برای آنهایی که قطعنامه و توافق نامه برای تحریم کردن مان صادر کرده اند و آنهایی که تحریم ها را کاغذ خورده فرض کرده اند، می سوزد.بد جور برجک حالشان تخریب می شود.
حالا اینکه آن روز کی فرا می رسد خدا داند.حتما برای شما هم سوال شده که تحریم چگونه دست و پا در می آورد،راستش را اگر بخواهید که مطمئنم می خواهید، این برای خودم هم سوال است اما چرایی اش را می دانم.
می دانم چه می شود که تحریم تصمیم می گیرد از اینجا برود.آن روز که شاید دور هم نباشد روزی ست که مردهای سرزمینم بی پرده دردهایِ دلشان را بروز خواهند داد،روزی که مردان سرزمینم فریادِنداری ِشان به گوش تحریم می رسد.آن وقت تحریم دلش برای کودکان این مردانِ ندار می سوزد.می دانم که از شرمندگی تصمیم به رفتن می گیرد.تحریم، شرمنده ی مردُمَم می شود و ملتم را با دردهایشان تنها می گذارد.
اما می خواهم که نرود چون آن روز دیگر دیر شده و مردان زانو زده اند،مردانی که زانو زده اند دیگر سخت می شود که قد راست کنند و برخیزند.آن وقت ما می مانیم و سرزمینی با مردان زمین خورده، بی هیچ خیر و برکتی.
  • محسن جمشیدی
در باب انسا/نیّت
با خودم فکر می کردم که آدم های زیادی را می شناسم که آدم نیستند،شاید از جمله خودم.
البته که این به نوع موجودیت ما بستگی ندارد و کاملا یه مقوله رفتاری و یا شاید فرا رفتاری باشد و تنها به عمیق ترین احساسات و افکار ما باز می گردد.هر چه هست سوال بزرگی ست.گاها فکر می کنم کارت ورود به بهشت و جهنم را با توجه به جواب همین سوال بین افراد پخش می کنند، اینکه چه کسانی آدم هستند.
خوب اینکه فردی دارای تمامی مشخصه های ظاهری انسانی باشد چندن دور از انتظار نیست مثلا همین ربات های انسان نما خیلی راحت می توانند جای ما را در چند سال اخیر بگیرند اگر که قصدمان فقط آدم بودن به شرط ظاهر باشد.پس درون این ظرف چیزی ست که، ظرف را گران بها کرده ست.
رفتارهای انسانی که فقط از یک انسان بر میاید، عملکرد های هیجانی و احساسی که بر هیچ منطق محاسباتی منطبق نیست و سر اخر احساسی که در رگ جاری ست حساسی که میرا نیست و ماناست.منظورم عشق است همین گزینه ای که این روزها زیادی به چشم می خورد و کم به چشم می آید.چیزی که حرفش زیاد است اما خودش نیست یا حداقل کم است.
از بحث اصلی دور نشوم.در باب انسانیت خویشتن نظر خواهی کرده بودم،مسلما برای این سوال جواب متعدد هست اما فقط دو نفر می توانند به آن جواب صحیحی بدهند.یکی آن که عالمِ کل است و دیگری خودم که شاهد همیشه حاضرم.باشد که در جواب این سوال شرمنده ی خودم و خداوندگار خودم نشوم/

  • محسن جمشیدی
فقر فرهنگی و اقتصادی کمر مردم،دولت وعزت ملی را شکاند.
اینکه در جریان سبدکالا دولت مقصر است اصلا قابل انکار نیست اما مردم نیز بی تقصیر نیستند.این طور نباید یک طرفه به محکمه رفت و همه ی کاسه کوزه ها را سر دولت شکاند.از نقص در سامانه ی ارتباط پیامکی گرفته تا توزیع ناعادلانه و در نظر گرفتن خیلی ها که باید شامل دریافت سبدکالا می شدند اما نشدند، که بگذریم به نحوه توزیع سبدهای کالا می رسیم.
نحوه توزیع از طرف دولت تعیین شد و شاید می توانست به خیلی شکل های دیگر صورت پذیرد که البته در برخی از روش ها احتمال فراهم شدن فرصت برای سودجویان می رفت و بهترین و ایمن ترین نوع توزیع همان بدترین و سنتی ترین شکل آن به صورت کنونی بود.شکلی از توزیع که عرصه را بریا نمایان شدن فقر اقتصادی و فرهنگی هرچه بیشتر فراهم کرد و ما را هنوز هیچ نشده مضحکه ی سنای آمریکا کرد.
همه ی ما حتما تصویر مردمان در صف را دیده ایم.مردمانی که انگار از قحطی گریخته حالا قرار است یک روزه سیر شوند.بله این طور حرف زدن شایسه نیست اما باید همین طور حرف زد درباره ملتی که هنوز ساعت هشت صبح اولین روز توزیع سبدکالا نرسیده صف های طولانی شان یاده روهای چند ده متر دور و بر مراکز توزیع را پر کرده است.
البته لازم بذکر است این ملت همانی هستند که به محض گرانی مرغ انگار که مرغ نخورده اند و به فروشگاه حمله کردند و آن رسوایی که برای همه آشناست را به بار آورند اما خوب رسانه ها آن رسانه ها نیستند.رسانه هایی که هشت سال هرچه بر ملت گذشت انگار نه انگار.البته خوب رئیس جمهور هم آن رئیس جمهور نیست.آن رئیس جمهوری که هرچه مردم درد کشیدند خندید و اصلا این طور نیست و مدارکش هم موجود است:رئیس جمهور آمارهای دروغین.
این رئیس جمهور با همه خوب و بدش این قدر شهامت دارد و یا اینقدر مردم دار است که پشت دوربین شبکه ملی از ملت خود عذرخواهی می کند.این عذرخواهی هرچقدر هم ناکارا اما شیرین تر از دروغ های ان یکی ست.
اما حساب مردم که بالاخره دیر یا زود باید به آن رسیدگی کرد.مردم فقیر.مردمی که شاید از ترس تکرار تجربه های قبلی شان در اولین روز توزیع سبد کالا صف می بندند که نکند شاید مثل فلان موقع تمام شود و بگویند دیر آمدید به شما نرسید.مردمی که زیر بار فقر حاصل از تصمیمات و مدیریت غلط کمر خم کرده اند و البته به تعبیر بعضی نباید خم به ابرو بیاورند چون دارند جهاد فی سبیل ا... می کنند و اجر دارد این گرسنگی شان.
مردمی که فرهنگ غلط ناشی از تجربه های تلخ شان در وجودشان نهادینه شده و نمی توانند که درست رفتار کنند در جایی که درستی فراموش شده ترین اصل ممکن است.
به هر حال ما رسوای عالم شدیم و مقصر دولت،مردم،گذشته و یا هر چیز دیگری هم که باشد درست شدنی نیست انگارد.به درد بی درمانی ماند که شاید فقط زمان درمانش کند،آری فقط گذرزمان.
  • محسن جمشیدی
سبد کالای رایگان به خانواده های زیر تعلق می گیرد:

ـ سرپرستان خانوارهای زیرپوشش کمیته امداد امام خمینی
ـ سرپرستان خانوارهای زیرپوشش سازمان بهزیستی کشور
ـ سرپرستان خانوارهای مستمری‌بگیران تأمین اجتماعی (با حقوق مستمری زیر پنج میلیون ریال)
ـ سرپرستان خانوارهای کارگران مشمول قانون کار و تأمین اجتماعی (با حقوق زیر پنج میلیون ریال)
ـ سرپرستان خانوارهای کارکنان شاغل و بازنشسته نیروهای دولتی
ـ سرپرستان خانوارهای طلاب، خبرنگاران، دانشجویان متأهل

کارکنان شاغل و بازنشسته نیروهای دولتی واقعا اینقدر، ندارند که در کنار اقشار کم درآمدی چون خانوارهای تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی و مستمری بگیران با حقوق زیر پانصد هزار تومان قرا می گیرند؟یعنی اینقدر ندار تر از کارگران فصلی و ساختمانی هستند؟این قدر در سختی اند که ما در همه ی این سی سال -به جز این بیمه ی دو سه سال اخیر- در همه ی موارد تسهیلات دولتی ،کارکنان دولتی را شامل می بینیم و کارگران فصلی و ساختمانی را نمی بینیم.
نمی دانم می خواهند منکر وجود این جمعیت عظیم -سرپرست خانوارهای کارگزان فصلی و ساختمانی- در کشور شوند و یا می خواهند بگویند که این ها درآمدشان افزون تر و کارشان راحت تر از کارکنان دولتی ست؟
شغل آزاد عنوانی ست که گریبان کارگرانی را گرفته که نه آمارشان در رده بازنشستگان بیمه تامین اجتماعی دیده می شوند و نه در رده قشر ضعیف جامعه.مردانی که گاه به گاه کار دارند و روزی به مزد روزانه می خورند.مزدی که شاید در نگاه اول زیاد به نظر برسد اما وقتی می بینید که پس از سال ها کار چیزی ندارند جز دست های سخت و سیمانی و کمرهای تا شده و ... می فهمید که چه ظلمی به شان شده و حتی انان که فریاد عدالت و امید برآورده اند هم ندیدنشان.مزدی که نه بابت کارشان که بابت جانشان گرفته اند.
کارگران فصلی که کشاورزان زحمتکش را هم شامل می شوند و همیشه فقط در کتابها مورد تقدیر قرار گرفته اند و هیچ بهره ای از شهروند زحمتکش بودن نبرده اند.
مدت زیادی از روزهای سختی که دکتر محمود احمدی نژاد برای این قشر بوجود آورده بود نمی گذرد،حالا هم مرد تدبیر و امید در دولتش این قشر را نادیده گرفت.
دلم برای روزی می سوزد که برخلاف همه تدبیر ها و امیدها این کارگران ساختمانی و فصلی نادیده گرفته نشوند و در دهک های بالا منظور شوند و از همین رایانه ی اندک نیز محروم شوند.از این تدبیر این تصمیم دور نیست.
دلم شکست وقتی که دیدم مرد پا به سن گذاشته ای که به تبلیغ من به دکتر روحانی رای داده بود گفت:
-می بینی جوون،اگر سال گذشته احمدی نژآد همون 80 هزار تومن عیدانه رو به همه داد و ما هم جزو همه بودیم امسال روحانی اون رو هم از ما بدبخت بی چاره ها دریغ کرد.
واقعا برای خودم،جامعه ام،دولتم و روزگاری که در آن زندگی می کنیم متاسفم.
  • محسن جمشیدی
-سینما سلام
-حالت چه طور است؟
-اگر از حال ما می پرسی،خوبیم اما تو باور نکن.
-راستش این روزهل جیبمان توان رفت و آمد با تو را ندارد
-نه اینکه تو گران باشی،دیگر چیزهای خیلی خیلی ضروری زندگی مان چنان گرانند که دیگر ته جیبمان چیزی برای خرج کردن در گیشه و بوفه ی تو نمی ماند.
آغاز جشنواره فیلم فجر و صف های طولانی خرید بلیط از گیشه، روزهای شیرینی برای اهالی سینما و بالاخص سینما دارهاست اما همین که این روزها بگذرد و دوباره صندلی های قرمز سینما ها خالی شوند،قیمت بلیط و محتوای فیلم ها به عنوان معظل های سینمای ما مطرح می شوند و هیچ وقت هم هیچ کس نه جواب درستی برای سوال های این ماجرا دارد و نه همتی برای حل این معظل.
روز سینما سلام به سینما دارها فهماند که ملت ما در بین همه ی بی وقتی هایشان وقت برای دیدن فیلم دارند،محتوا و کیفیت فیلم ها هم شاید نه خیلی قوی اما بالاخره پسندیدنی ست،چیزی که صندلی ها را خالی از تماشاگر کرده،گیشه های گران برای جیب های خالی مردم است.
پ ن:عکس ها از سایت فرارو می باشند.

  • محسن جمشیدی

گفتگوی زیر که به همت همکار و دوست گرامی سلیمان فرهادیان تهیه شده و در روزنامه شرق چاپ شد به قدری شیوا و جامع بود که صلاح دیدم در صفحه اینترنتی خود آن را بازنشر نمایم:

دکتر «یوسف ثبوتی»، از استادان شناخته‌شده فیزیک است که نقش بسزایی در گسترش این رشته در ایران داشته است. بسیاری از نجوم‌خوانده‌های امروز ایران، افتخارشان این است که یا دانشجویش بودند یا دانشجوی دانشجوی دکتر «ثبوتی». با این همه کمتر با رسانه‌ها گفت‌وگو کرده است. پس از آنکه با اصرار فراوان، دعوت ما را برای گفت‌وگو پذیرفت، دلیلش را دانستم، او اصولا اهل سخن گفتن نیست و بیشتر در فکر کار، تحقیق و پژوهش است. وی در طول سال‌های متمادی فعالیت در دانشگاه‌ها، خدمات بسیار ارزشمندی به جامعه دانشگاهی ایران عرضه کرده است، مانند راه‌اندازی دوره‌های فوق‌لیسانس و دکترای فیزیک در ایران. تاسیس رصدخانه ابوریحان شیراز و تاسیس مرکز تحصیلات تکمیلی زنجان، با این همه در کمال فروتنی این موفقیت‌ها را به‌حساب همکاری استادان دیگر و شوق علم‌آموزی دانشجویان می‌گذارد. به‌رغم آنکه از برجسته‌ترین استادان است و طبعا انتقادهایش شنونده دارد، از انتقاد خودداری می‌کند و تاکید می‌کند نسبت به آینده خوشبین است و باور دارد: «امروزمان بهتر از دیروزمان است و دلیلی ندارد فردایمان بدتر از امروزمان باشد.» آنچه در ادامه می‌آید خلاصه‌ای است از یک گفت‌وگوی مفصل که به مناسبت بیستمین سال تاسیس مرکز تحصیلات تکمیلی زنجان تقدیمتان می‌شود.

  • محسن جمشیدی
سه نکته اندر باب خیال و واقعیت:
- در عالم واقع حدود مشخص اند و مکرر،اماخیال بی انتهاست،بی حد و مرز.
- آدم های عالم خیال آدم ترند.
- صاحب خیال خداوندگار دنیای خیالی خویش است.
  • محسن جمشیدی