نسل ِ من

محبوب ترین مطالب

نیمه ی تاریکِ زندگی

سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۵۱ ب.ظ

اغلب، اتفاقات و دوره های زمانی در زندگی هر یک از ما وجود دارد که شاید مهم هم باشند اما دوست نداریم که نمایان و آشکار باشند حتی گاهی این اتفاقات را به شکل دیگری در ذهن می آوریم و اینقدر با خودمان تکرار می کنیم تا باورمان بشود.

این ها نیمه ی تاریک زندگی هستند که نمی خواهیم روی آن نور بیندازیم و آشکارش کنیم. بخش دیگر ماجرا هم مربوط به چیزهایی ست که نمی خواهیم در آینده برای مان رقم بخورند. گذشته از یک سری ایده آل های کلی که همه نمی خواهیم دچار مشقت و روزمرگی و شکست های عاطفی و بیماری و غیره بشویم قطعا جزئیاتی هم وجود دارد، جزئیاتی که در ذهن می آوریم که هیچ وقت نمی خواهیم شبیه تصویر فلان آدمی که در ذهن داریم بشویم. نمی خواهیم در فلان جایگاه قرار بگیریم. یا در فلان سیستم کاری عمر و انرژی مان را تلف کنیم. این نخواستن ها گاهی تنها سرنخی هستند که از آنچه در عمق درون مان می خواهیم در دست داریم. انگار گاهی همین پستو و نهان خانه ی ذهن مبیّن آن نیمه ی روشن و مشخص ذهنیت ماست.

شاید هیچ وقت هم ننشسته اید و برایش وقت نگذاشته اید که ببینید واقعا نمی خواهید چه کسی باشید، چه چیزی باشید، نمی خواهید کجا باشید و چگونه. این نخواستن ها، حد و مرز های مهمی را مشخص می کنند. مثلا این کشف که شما اهل کار نظامی یا دولتی، یا اصلا شغل بازاری نیستید تا حدودی مرز هایی را مشخص می کنند که خواسته ی شما درون آن مرز قرار دارد. هر چند گستره ی وسیعی را شامل شود اما حداقل از به کلی ندانستن بهتر است. می شود این مرز را هی تنگ و تنگ تر کرد تا به گزینه های محدود تری رسید. این تنها در مورد مسیر شغلی نیست. شما می توانید در تمام انتخاب ها و تصمیم گیری ها نیز این مرز بندی را رعایت کنید.

من هیچ وقت فکر نمی کردم در زندگی به نقطه ای برسم که ندانم چه چیزی می خواهم. هیچ وقت آینده را اینقدر مبهم و نامشخص ندیده بودم. بی هیچ تصویری از فردا و هیچ نقشه راهی برای فردا. همیشه انگار منتظر پایان و یا شروع دوره ای بوده ام ولی حالا فقط تا همین اکنون را بلدم و انتظار می کشم. تنها چیزی که به ذهنم رسید ترسیم آینده هایی بود که نمی خواهم. شاید با رسم چندین و چند تصویر پشیمانی حداقل بدانم که باید در چه مسیر هایی پا نگذارم یا به چه مسیرهایی پایان دهم.

برای من تکلیف یک مسیرها و انتخاب هایی خیلی زود مشخص شد اما با گذر زمان مسائل حل نشده ی بسیاری هم باقی ماندند که در دوره ای که انتظارش را نداشتم یکباره نمایان شدند و هر یک به سوال بزرگ مجزایی تبدیل شدند.

نظرات (۲)

سلام 

همیشه قرار نیست بدونیم چی میخوایم، شاید چون دانش ندادیم یا محیط رو نمی شناسیم اما اینکه بدونیم چی هارو نمیخوایم خودش خیلی چیزارو روشن میکنه . همین یعنی توی مسیر اومدن و دست بکار شدن 

پاسخ:
این نخواستن ها تنها سرنخ های ما هستن.

به نظرم نخواستن ها باید پررنگ باشد. به عنوان مثال برای ازدواج یا انتخاب شغل یا مهاجرت باید دقیقا بدانیم که چه چیزی نمی خواهیم و چقد این انتخاب را نمیخواهیم این خیلی مهمه. به عنوان مثال من فلان انتخاب را حتی با میلیاردها تومان نمیخواهم و این نخواستن به حدی پر رنگ است که هیچ گاه وسوسه نمیشوم. نخواستن باید با اراده همراه شود و شل و ول نباشد. 

در ضمن این را هم باید به خاظر داشته باشیم که رسیدن به خواسته ها و انتخابهایمان الزاما ما را خوشبخت و خوشحال نمیکند چون احتمال دارد آرزوهای درستی نکرده باشیم و یا چیز مناسبی نخواسته باشیم. اما باز هم من نوع دوم رو دوست دارم چون انتخاب خودم بوده است.

زندگی خیلی خیلی کوتاهه و صرفا باید آن را صرف چیزهایی کنیم که دوست داریم.

پاسخ:
مرسی فواد جان از اینکه نظر تو بیان کردی. باهات موافقم نخواستن ها باید رنگ و شدت مشخصی هم داشته باشند.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی