نسل ِ من

زلزله جانِ مرا لرزاند

پنجشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ۰۸:۲۷ ب.ظ

حتی حالا که کمتر از یک شبانه روز از آن لحظه گذشته تصویر واضحی از لحظه ی زلزله در ذهن ندارم. تنها شاید بتوانم با واژه ی آشوب و دلهره و ترس و دستپاچگی و از این دست واژه ها آن لحظه را به تصویر بکشم.

زلزله نه تنها چهار ستون کالبد خانه را که تمام پیکر فکری مرا لرزاند. من بارها با واژه ی مرگ و مصیبت رو در رو شده ام اما این بار که شاید بدون صدمات جدی خطر از سرمان گذر کرد ضربه ی عمیق تری بر پیکرم نشاند و رفت.

مرگ همراه همیشگی زندگی ست. دوشادوش و همگام. مرگ روی دیگر زندگی ست. دیشب به تمام مرگان خوابیده در قبرها فکر کردم، آنها با آرامشی بسیار وصف ناشدنی از جایشان تکان هم نمی خورند. هیچ ترسی ندارند و زندگی را ته خط رفته اند. انگار هیچ نقطه ی کور ناشناخته ای برایشان باقی نمانده.

در زلزله بازماندگان بارها می میرند و زنده می شوند. انگار انتخابی بین یک بار مردن و هزار بار مردن مطرح است.

سایه ی ترس بر سر شهر و مردمان ش حال وصف ناشدنی ست که شاید تصویر کوچکی ست از آنچه که به عنوان قیامت در ذهن داریم.

...

  • محسن جمشیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی