نسل ِ من

نگارشِ ناشتا

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۸ ق.ظ

ورد زبانِ آدمِ گرسنه دم زدن از سیری ست. دعای زیر لب ش طلب قوتِ لایموتِ جان است و تمام حواس پنج گانه ش معطوف به فعلِ خوردن. خب چه انتظار می رود از جامعه ی گرسنه ی حریصِ ندانم کارِ خسته؟

مسخرگی مدیریتی

تا وقتی که موضوعِ طلب طلبِ اولیه ترین چیز های زندگی ست خب معلوم است که رشد فقط وجه ی جسمانی و فیزیولوژیکی ناقصی دارد که تنها به معطوف به یک سری اعداد و ارقام مسخره ی بدوی ست. آدمی افسره شاید سایز دور کمرش از چهل و چند هم بیشتر باشد اما خب این دلیلِ بر فربه بودن و سلامتی اش نیست، البته زاغی هم که با زباله سیر می شود جثه اش چند برابر گنجشک است. این ها نه مربوط به فرد که مربوط به اجتماع است و درد نه درد گرسنگیِ شکم که دردِ نیاز های اولیه ی مرتفع نشده ی جامعه ای ست که مریض شده، جامعه ای که حجاب به موجب سپرِ بروز شهوات تیتر اولِ اغلبِ گعده های به اصطلاح روشن فکرانه اش است و دردِ تامین مخارج اولیه ی خانواده دردِ شماره ی یکِ دولت و ملتِ آن. کاش داشتیم در مورد سومالی و مالاوی و گامبیا حرف می زدیم نه در مورد کشوری غنی که پول نفت ش از پارو بالا میرود و سرمایه ی انسانی و ملی کم ندارد.

کاش درِ چاه های نفت را گل ی گرفتیم و دربِ جیبِ آقا زاده ها را سنجاق می زدیم، توانِ دفاعی را به باد می دادیم و خیال مان از مخارج نظامی راحت می شد، آدم ها را به کارگری در کشورهای جهان سوم تر می فرستادیم و غمِ بیکاری را نمی خوردیم و آن وقت در ایرانی که بیشتر و بیشتر به گل نشسته حداقل به دنبال چاره ای درست و درمان می گشتیم.

آره درست من داغ کردم و چرت می گویم اما خواهشم این است که آنکه باید چرت نبافد و مسخره مدیریت نکند. درد به استخوان رسید و هیچ کس فکر نیست، باید حتما در کشتار دسته جمعی راه بیندازد تا فکری کنیم؟

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی