نسل ِ من

شهامت انتخاب

يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۵۶ ب.ظ

کاش قبل شام می نوشتم. بعد از شام یک حس سیری و اشباع به آدم دست می ده که کمتر جاهای خالی زندگی شو احساس می کنه. قبل از صرف شام حرف های زیادی برای گفتن داشتم اما الان بیشتر به مزه ها و طعم ها می اندیشم تا درد و تلخند ها.

خوب داشتم به سرگشتگی و سرگردانی می اندیشیدم.به اینکه نمی دونم تصویر دنیا از دریچه ی کدام دیدگاه به حقیقت نزدیک تره.شاید اگر فیلسوفی در جمع بود بیشتر حول این سوال به چالشم می کشید تا دقیقا متوجه شود که من منظورم از این درست تر و شبیه تر به حقیقت چیست؟

به حال آنانی که در یک مسیر طی طریق می کنند و انرژی و تمرکزشان را به یک زمینه فکری و رفتاری متمرکز می کنند غبطه می خورم. اما نمی توانم خودم را تنها در یک مسیر محدود کنم.بلی دقیقا دغدغه در همین تصور است.اینکه فکر می کنم از دیدگاهی خاص نگریستن و متعهد شدن به یک دیدگاه خاص محدودیت و نقصان است.

شاید انتخاب شهامتی می خواهد که من ندارم.همیشه به ناخواسته وارد فضاهای فکری متفاوتی شده ام.گاه طعم دید شاعرانه را چشیده ام و گاه از نگاه منجمان بهره برده ام.گاه محقق و پژوهشگر بوده ام و گاه خبرنگار و ژورنالیست.دانشجو و دانش آموز و سرباز هم بوده ام و کارگر و صنعتگر و کاسب هم. اما هیچ وقت به قطع هیچ یک از اینها نبوده ام.چرا که همیشه در هر فضایی نظر به فضای دیگری داشته ام و اینگونه اندیشیده ام که شاید این موقتی ست و باید برای فردا راه و دیدگاه بهتری برای نگاه به جهان از دریچه ی آن بجویم.

دلم اما حالا یک پیوستگی و یکپارچگی می خواهد.اینکه مشخص باشد 

  • محسن جمشیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی