نسل ِ من

محبوب ترین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمدرضا شعبانعلی» ثبت شده است

بعد از مدت ها کشمکش و مذاکرات درونی سعی کردم دست از مقایسه خود با دیگری بردارم و به جای آن خودم را با دیروز خودم مقایسه کنم. البته در همین ابتدا بگویم که خود را با گذشته خیلی دور هم قرار نیست مقایسه کنیم بلکه همین گذشته ی در دسترس و پررنگ در ذهن، چرا که حس می کنم ما رفته رفته که از گذشته خود فاصله می گیریم به دلایل خطاهای شناختی (Cognitive bias) یا چیزهایی از این دست، تصویر ذهنی مان را مدام اصلاح می کنیم و از کاستی ها و رنج ها و معایب تصویر های گذشته خودمان چشم پوشی می کنیم، به گونه ای که همین آدمی که در چند سال قبل بوده ایم را هم به یک تصویر دست نیافتنی و غیر قابل درک برای خودمان بدل می کنیم. اما در مورد گذشته نزدیک قضاوت شفاف تری در ذهن داریم و بهتر می توانیم آن را با امروز خود قیاس کنیم.

این اجبار به مقایسه کردن فکر می کنم از تلاش ذهن برای درک و تحلیل شرایط به کمک برهان منطقی قیاس نشات می گیرد. در جایی که برای بهتر فهمیدن هر موضوعی را دسته بندی می کنیم مسلما خود و دیگران را نیز مدام در تعاریف مختلف طبقه بندی می کنیم و با استدلال قیاسی (Decuctive Reasoning) به نتیجه می رسیم. اعتماد پذیرترین شکل استدلال در منطق،استدلال قیاسی است چرا که نتیجه گیری آن یقینی ست اما  اغلب ما حین قضاوت در مورد خودمان و تعیین گزاره ها ممکن است دچار سوگیری شناختی شده و یا تحت تاثیر هیجانات و احساس (Emotions and feeling) گزاره های نادرستی را در قیاس در نظر بگیریم، مسلما نتیجه گیری بر مبنای قضیه های نادرست منتج به نتایج درستی هم نمی شوند. به همین دلیل بعد مدت ها تلاش تراپیست محترم در اتاق درمان و کلنجار رفتن های خودم در خلوت و مطالعه به این نتیجه رسیدم که بخش چشمگیری از قضاوت و نتیجه گیری هایم بر اساس مقایسه کاملا غلط هستند و تنها مقایسه ی قابل اطمینان در مورد خودم، مقایسه دیروز و امروز خودم است. این شد که سعی کردم هر روز قدم هر چند کوچکی برای بهتر شدن و رشد خودم بردارم. بعدتر در باب تمام روزهایی که به مقایسه و عدم پذیرش خودم گذراندم و از طرفی با ترس از خطا کردن، امکان تجربه و زیستن را از خودم گرفته بودم، می نویسم. در ابتدای مسیر برای من کار دشواری بود البته که هنوز هم دشواری های خودش را دارد ولی حس خوبی که از برداشتن قدم های کوچک نصیبم می شود و البته رهایی از رنج مدام مقایسه و سرگشتگی، ارزشش را دارد. در واقع بخشی از دشواری این مسیر هم غلبه بر عادت ها و شیوه های تفکر غلط نهادینه شده در ذهنم است، اینکه مدام باید به گفتگوهای درونی ام نظارت کنم تا دوباره به همان نقطه قبلی برنگردند.

رشد اندک ولی متناوب و منظم بعد از مدتی کاملا ملموس است و خب در بازه های کوتاه کمتر می توان اثر آن را درک کرد و در این مسیر صبر باید و پشتکار. چند روز پیش در مطلبی در مورد رشد اقتصادی همین مدل را در اقتصاد هم دیدم اینکه اثر رشد های زیگزاگی و غیر منظم در بازه های زیر ۸ درصد چندان قابل لمس در اقتصاد جامعه نیست و تنها می توان با رشد مداوم و منظم در بازه های طولانی مدت -یا رشد های با شیب تند- اثر رشد اقتصادی را مشاهده و لمس کرد، درست برعکس تورم که اثر و بازخورد آن در هر اندازه ای به طور مستقیم از سوی جامعه لمس می شود. در مورد رشد فردی هم همین طور است با این اختلاف که سنجش کمی رشد و توسعه فردی، قدری مشکل تر و گاهی ناشدنی ست. همین سنجه های کیفی و ذهنی هم باز ممکن است میزان خطای ما در درک از خودمان را بالا ببرند و منجر به ارزیابی غلط از خودمان بشوند. به همین جهت من خودم یک سری اهداف قابل دستیابی اما چالش برانگیز برای بازه های زمانی کوتاه تر هفتگی یا روزانه وضع می کنم و رسیدن به آن ها را معیار حرکت رو به جلو می دانم. این روش که تحت عنوان میکرواکشن در متمم به آن پرداخته شده است هم در توسعه مهارت های فردی کمک کننده است هم اینکه ما را از حس بد نیمه رها کردن کارها و به قول محمدرضاشعبانعلی عزیز خرج کردن از کیسه عزت نفس می رهاند.

 

پینوشت: البته با همه این وجود من هم در ابتدای این مسیر هستم و هنوز کشمکش های درونی گاه به گاه خود را دارم، ترس از پیمودن مسبر غلط یا حتی پیمودن مسیر درست اما به روش غلط، توقف در نقاط ضعف و کاستی های فردی و ... هنوز هم وجود دارند اما مهم این است که برآیند کلی اوضاع رو به بهبود است نه افول.

  • محسن جمشیدی

انگار رسمِ عصرِ ما سطحی گرایی ست، به گونه ای که در پوسته ی هر چیزی می مانیم، تنها تا سطحی ترین لایه ی هر موضوعی را می کاویم و به ظاهر قانع یم.

این دردِ بی عمقی ژرفنای نگاه و دیدگاه را از ما گرفته و در هر رشته ای در سطح مانده ایم. کاش در رشته ای، مهارتی، تخصصی چیزی به بطن وجودش دست یافته بودم و چون نابغه ای در آن عنوان به نظر می رسیدم.

لذت غرق شدن در متنِ موضاعات مربوطه را می چشیدم و به دور از این همه ظواهر و اخبار زودگذر این روزها در بطنِ دغدغه ها و سوالات تخصص ام غوطه ور بودم.

درد بی تخصصی و درد چند محوری بودن شاید از تک بعدی بودن هم هلاک کننده تر باشد آنجا که سال ها گذرانده ای و می بینی در هیچ چیز پخته نیستی جز تغییر رشته.

  • محسن جمشیدی

اقدام و عمل را از استاد گرانقدرم محمدرضا شعبانعلی یاد گرفتم. گویند آدمی را دو نوع رفتار هست یا اقدام و آغاز جریان های نو، یا عمل - عکس العمل- در برابر جریان های موجود.

به نظر عمل یک رفتار تدافعی است و اقدام یک رفتار تهاجمی و مسلما شهامت و اتکای به نفس لازمه ی اقدام است نه عمل. در کل که بهتر آن است در دنیا ی امروز شروع کننده باشید و یاب به اصطلاح عامیانه ی دیروزی مشت اول را تو بزنی، اینطور احتمال برنده بودن بیشتر است. رفتارِ منفعل و از روی ترس جایی برای پیروزی و توفیق باز نمی گذارد و اقدام و ریسک پذیری نهفته در آن است که راه را برای رسیدن باز می کند.

پس بهتر آنکه طرحی نو در اندازیم و کاری نو انجام دهیم و جریان ساز باشیم مگر نه شاید مگر راه حلِ آسان تری برای ادامه ی زندگی مان باشد.

  • محسن جمشیدی