از لطف حق هر چه سخن رانی، کم رانده ای و از نعمت ش هر چه شکر گزاری، کم گزاده ای. در بیانِ این کرم همین بس که هستی و این "هستی" بهاش به هیچ شکری جبران نگردد.
لطفِ هستی چون بین، که زین هستی چه هست های ماندگار بجا ماند و چه خلق های نکو برپا شد.
تو کفر نعمت به اندک نقصی کنی و او نقصان شکر نعمت به اکمل هست ت را چشم پوشد.
دل باید بزرگ داشت و ظرف وجود گسترده که از بخشش حق هر چه پنداری بهره جسته ای کم پنداشته ای.
در دنیا دو کس باخته یکی امیدوار به خلق و دیگری ناامید از حق. که امیدوار به خلق راه غلط رفته و مقصود به خطا انگاشته و نا امید از حق، رب درست نشناخته و بر لب چشمه تشنه مرده ست.
من چه گویم از لطف حق که حقِ کلام ادا کرده و جان کلام بیان؟ من کمتر از آنم که زآن گویم که در بیان هیچ بزرگی، بزرگی ش مبین نگشته ست.
- ۰ نظر
- ۲۹ دی ۹۵ ، ۱۲:۵۷