نسل ِ من

محبوب ترین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سلامتی» ثبت شده است

به رسم تجربه های ذهنی متمم می خواهم شیوع بیماری را با هم تصور کنیم که عامل آن ویروس کووید خشن فرضی می باشد. بیماری که بر خلاف نوع دیگر آن یعنی کووید ۱۹ دارای احتمال مرگ و میر ۵۰ درصدی است. یعنی در صورت ابتلا دارای شانس ۵۰-۵۰ برای ادامه زندگی خواهیم بود.

همین طور نرخ شیوع آن بسیار بالاتر از کووید ۱۹ بوده و ۱ به ۱۰ نفر است. سیستم ایمنی بدن در برابر RNA این ویروس بسیار ضعیف است و همین طور ساختار ویروس به گونه ای نیست که به راحتی با چربی زدا ها پاک شود.

در واقع شرایطی که طرح کردیم از یک فاجعه ی جهانی هم فراتر رفته و انگار که آمده ست تا نیمی و شاید کل انسان ها را از بین ببرد. در این شرایط چه می توان کرد؟ مواجهه اینقدر نزدیک با مرگ و نابودی تمدن بشری چقدر اضطراب آور است؟ چه می توان گفت؟

کووید خشن فرضی بر خلاف نوع کووید ۱۹ که دارای نرخ مرگ و میر ۲ درصدی با انتقال ۱ به ۲.۶ نفری ست و این روزها جهان با آن درگیر است، خیلی شرایط بغرج و ملال آورتری را می تواند رقم بزند. درست نمی توان گفت چند صد برابر وحشتناک تر و ناامید کننده تر.

رسانه ها در آن شرایط چیزی برای بزرگ نمایی فاجعه و تزریق استرس ندارند چرا که بالاتر از آن سیاهی شاید رنگی نباشد. حتی ذره ای از آن شرایط را هم نمی توانیم تصور کنیم. خلع سلاح بشر و شیوع نا امیدی محض.

من با طرح این تجربه ذهنی قصد ندارم که شرایط کنونی را عادی سازی کنم و یا ساده جلوه بدهم اما این روزها خیلی با خودم فکر می کنم که کویید ۱۹ می توانست هولناکتر هم باشد، می توانست در بدن ۸۰ درصد مردم بجای نشانه های خفیف، شرایط حادی را ایجاد کند، نرخ مرگ و میر بیشتری داشته باشد و خدایی نگرده کودکان معصوم را در معرض خطر ابتلای بیشتری قرار دهد. ساختار لیپیدی نداشته و با آب و صابون از بین نرود. در برابر سیستم ایمنی بدن مقاوم تر ظاهر شود و هزار شاید هولناک دیگر. چند روز پیش گفتم احتمالا در مال حاضر باید از بهداشت فردی به عنوان تنها واکسن شناخته شده ی ویروس کووید ۱۹ یاد کرد.

این نوع نگاه من به مسئله شاید چندان هم جالب نباشد، اما چیزی ست که به آن فکر کرده ام. ما در همین مدت کوتاه به صورت تجربی اطلاعات زیادی از آن بدست آورده ایم اما هنپز هم از ناشناخته های آن می ترسیم. از آنفولانزا که نرخ مرگ و میر بسیار بالایی هم دارد نمی ترسیم چ‌ن عادی سازی شده و سال های زیادی ست که همنشین بشر است و حس می کنیم به خوبی آن را می شناسیم هر چند که همین آشنای دیرینه سالانه چند هزار قربانی در جهان و حتی در کشورهای پیشرفته دارد.

این روزها من هم کم تحت فشار های عصبی و استرسی نبوده ام. به تجربه ذهنی کووید خشن فرضی فکر کنید و از اضطراب های ناشی از کووید ۱۹ بکاهید.

  • محسن جمشیدی

آروم زیر لب آیت الکرسی رو تلاوت می کردم تا شاید طوفان دلم آرام گیرد، توی این یکی دو هفته ی اخیر بارها و بارها منتظر جواب آزمایش، سی تی اسکن، نظر و تفسیر پزشک بودیم و برای امیدوار کننده بودن هر کدوم از این مراحل کلی دست به دعا و مضطرب.

اون روز هم نوبت تصویربرداری گوارشی بود و خب مسئله ای بود که ما خیلی ازش می ترسیدیم و جزو نگران کننده ترین مراحل بود برامون، طوری که نشان دهنده ی مرحله پیشروی بیماری بود ‌و با توجه به ناراحتی های گوارشی احتمال زیادی می دادیم که خب نتیجه ی امروز ناامیدکننده باشه.

از ایستگاه مترو خارج شدم و  قدم هام رو به سمت بیمارستان آروم بر می داشتم، شاید می خواستم لحظه ی مواجه ام با یک خبر بد رو به تاخیر بندازم. به کلینیک گوارش که رسیدم متوجه شدم که کار انجام شده و مادرجان رو به بخش بستری برگردوندند. خودمو به اتاق ش رسوندم و بی حال روی تخت دیدمش، تازه به هوش اومده بود، دست ش رو بوسیدم و خواست مانع شه اما توان شو نداشت. جواب ها روی کارتابل علائم حیاتی ش بود، پایین پاش روی میز پا تختی.

جواب رو برداشتم و با امیدواری به قسمتی که نوشته بود تشخیص diagnosis نگاه کردم.

باورنکردی بود، هر دو نتیجه ی تصویربرداری رو بالا پایین کردم، هیچ وقت تو زندگیم از دیدن واژه ی “نرمال” تا این حد خوشحال نشده بودم. با تمام وجود گفتم خدایا شکرت، هیچ وقت تا این حد قدر سلامتی عزیزانم رو ندونسته بودم. به سمت مادرجان رفتم و به انتظار چشم هاش پایان دادم، گفتم مامان خداروشکر سیستم گوارش ت هیچ مشکل خاصی نداره. انگار به نگرانی همیشگی ش پایان داده باشم. خم شدم روی تخت و توی آغوش گرفتمش، چه گریه ی شوق لذت بخشی.

یکسال از اون روزها می گذره و خب همه چی به خوبی پیش رفت، عمل جراحی به لطف خدا نتیجه ی خوبی داشت و نتایج پاتولوژی نگرانی ها رو رفع کرد. اون روزها لحظه های زیادی از ته دل خوشحال شدم و لحظه هایی رو هم نگران و گنگ به سر کردم. نمی دونم بابت این خوشی ها و آزمون ها چطور از خدا تشکر کنم. اگر این روزها نبود، نمی دونم چقدر دیگه باید طول می کشید تا من یه چیزهایی رو بفهمم. ای مهربان ترین مهربانان شُکر.

در این میان دعایی همیشه همراه و ذکر تنهایی من بود که واقعا آرامبخش بود برام.

افوض امری الی الله




  • محسن جمشیدی