نسل ِ من

محبوب ترین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیدگاه» ثبت شده است

موضوعیت هر چیزی موجودیت آن است.

پیرو تعبیر "هر چیز که در جستن آنی، آنی" می توان گفت که موضوعیت عینِ موجودیت است و اینکه موضوع یا درونمایه (Motif) زندگی هر کس چه چیزی ست نشان دهنده ی غایت و فلسفه (Philosophy) زندگی آن فرد و یا حتی جامعه است.

اینکه جهان حاضر پیرامون چه سرفصل هایی بحث می کند نشان دهنده ی نگرش جهان و جامعه به زندگی ست.روزی زندگی در گرو اولیه ترین نیاز های زیستی تعریف شده بود و شکار و شکارچی گری اصل جهان بود و اینقدر پررنگ بود که جا برای چیز دیگر نگذاشته بود جز خرده فرهنگ ها و گاه خرافه های انسان آغازین. بعد تر با پیدایش کشاوزی و بازتر شدن عرصه و زمان برای دیگر مشغولیات و همین طور پیشرفت تمدن انسانی فرهنگ رنگ بیشتری به خود گرفت و به سرفصل های زندگی بشر تبدیل شد. ابزارسازی و صنع (Craft) از رفع نیاز صرف درآمده و وجه ی زیبایی شناسانه (Aesthetics) به خود گرفت و البته که این میل در ذات و درونمایه بشر بوده و هنر و فرهنگ هرچند کمرنگ از ابتدای تاریخ بشریت با انسان همراه بوده است. با امتداد زندگی روستایی وبعد شهری هر روز فرهنگ شکل پیشرفته تری به خود گرفت و شکوفایی معنوی معنا یافت و بعد تر افکار و معانی دیگری چون دین و فلسفه و علم زاده و رشد یافتند تا جایی که زندگی بشر به عصر تماما صنعتی رسید و تحول شگرف زندگی بشر با به اوج رسیدن علم و ماشین در زندگی آن صورت گرفت.

این دور دوره ی تحول نگرش ها و سرفصل ها بود و می توان گفت که دوره ی گذار فکری بوده و ثبات مشخص و معین جامعی نداشته، در این دوره که حتی می توان آن را دوره ی انکار نامید سرفصل های سنتی زندگی بشری کنار گذاشته شده و مدرنیت بر رگ های جامعه ی جهانی تزریق شد اما آیا مدرنیته سرفصل های مشخص و تبیین شده ی که پاسخگوی نیاز و زندگی بشری باشند را با خود به ارمغان آورد؟

سرعت تغییر و انکار به حدی بود که شاید امکان شکل گیری و تثبیت اندیشه در آن وجود نداشت البته که نه، چرا که تفکر خودِ این تحول بر زیر ساخت هایِ تحول نگرشی که جامعه شناسان و اندیشمندان آن عصر طرح ریز آن بودند صورت گرفته بود و اینان در یک رابطه ی دو سویه با هم عمل کردند ولی در پس دنیای مدرنی که ماشین مولد آن بود دنیای جدیدتریس با سرعت و شکل بسیار متفاوت تری زاده شد که شاید دور از انتظار آن اندیشمندان بود، عصر فناوری (Technology) که دستاوردهایی کاملن متفاوت و پیچیده تر از اعصار گذشته داشت و شاید فرهنگ زندگی در آن دارای جهشی بسیار شگرف نسبت به فرهنگ زندگی سنتی و مدرنتینه ی عصر صنعتی داشت. این تحول باعث یک سرگشتگی و تداخل در سرفصل های زندگی بشر شد. رسانه (Media) و اطلاعات (Information) به عنوان دو پایه ی مهم جهان حاضر همه ی ابعاد زندگی بشر را تحت تاثیر و تحولی سریع قرار دادند.

حال جهانِ امروز غرق در ابعاد متفاوت و متنوع ی از زندگی، موضوعیت ِ اصلی خود را از دست داده و در برخی جوامع با گذر از نیاز های اولیه ی زیستی و همین طور ارضای نیاز های عاطفی و فردی به یک شکوفایی فردی تعریف نشده دست یافته که در بسیاری از وجه های انسانی چندان رنگ انسانی ندارد و ابهام بارزترین وجه آن است چرا که سرگشتگی را در عین تامین نیاز و شکوفایی تجربه می کند. نا گفته نماند که این تحول و پیشرفت شرح داده شده در کره ی انسانی یکدست و در همه ی نقاط جغرافیایی هم گام با هم نبوده و در اغلب نقاط این کره ی خاکی هنوز مسایل ابتدایی حل نشده ای باقی ست که البته همین باب سوال را بیشتر باز نگه می دارد.

در بسیاری از فرهنگ ها هنوز از سنت عبور نکرده، درگیره ابزار دنیای فناورانه و فرامدرن شده ایم و این سرگشتگی را بیش از بیش نمایان می کند. در برخی از نقاط جغرافیایی گرسنگی معضل اصلی بشر بوده و در نقاطی از جهان شکارِ انسان از بزرگترین انگیزه های اقتصادی و سیاسی حکومت هاست و مسلما جامعه ی پیشرفته ی شکوفا شده ای که امنیت خود را وام دار مخل کردن امنیت دیگرانی ست هیچ وقت به شکوفایی نسبی هم دست نمی یابد.

این گونه است که درون مایه (Motif) و انگیزه (Motive) ی زندگی امروزِ بشر در هاله ای از ابهام است. تعریف از موفقیت و شکوفایی و رضایت از زندگی تعاریف بسیار شیک و شکیل ی ست که جز در بالاترین سطح اقتصادی جامعه قابل پیاده سازی و دستیابی نیست و اگر هدف دستیابی به آن باشد باید حتما تغییر موضع و مکان داده و به بالاترین سطح اقتصادی جامعه رسید و چشم بر بسیاری از موضوع های جهان بست. مسلما این سرفصلِ مناسب زندگی و جهانِ انسانی نیست و باید طرحی و اندیشه ای نو و درخور ارائه داد.

  • محسن جمشیدی

اقدام و عمل را از استاد گرانقدرم محمدرضا شعبانعلی یاد گرفتم. گویند آدمی را دو نوع رفتار هست یا اقدام و آغاز جریان های نو، یا عمل - عکس العمل- در برابر جریان های موجود.

به نظر عمل یک رفتار تدافعی است و اقدام یک رفتار تهاجمی و مسلما شهامت و اتکای به نفس لازمه ی اقدام است نه عمل. در کل که بهتر آن است در دنیا ی امروز شروع کننده باشید و یاب به اصطلاح عامیانه ی دیروزی مشت اول را تو بزنی، اینطور احتمال برنده بودن بیشتر است. رفتارِ منفعل و از روی ترس جایی برای پیروزی و توفیق باز نمی گذارد و اقدام و ریسک پذیری نهفته در آن است که راه را برای رسیدن باز می کند.

پس بهتر آنکه طرحی نو در اندازیم و کاری نو انجام دهیم و جریان ساز باشیم مگر نه شاید مگر راه حلِ آسان تری برای ادامه ی زندگی مان باشد.

  • محسن جمشیدی

"من" زاده ی "دیدگاهِ من" است.

براستی من چیست؟ ما جر نگاه مان به دنیا چه چیز هستیم؟ من کی شکل می گیرد؟ آیا در فرد چیزی جر "من" وجود دارد؟ خود با من یکی ست؟ فرا من وجود دارد؟ اصلن نقطه ی تبدیل وجودِ من به عدم وجود کجاست؟ هستِ من از من است؟ نگاه دیگری در واقعیت و وجودیت من موثر است؟


براستی که عرصه ی اندیشه عرصه ی پرسش گری ست. تفکر آنجا شکل می گیرد که سوالی مطرح می شود و آنجا ادامه می یابد که تلاش برای رسیدن به پاسخ ادامه می یابد. سوال های فوق شاید سوال هایی به قدمت تاریخ بشری هستند. شاید نگاه و بیان سوال ها متفاوت بوده و یا فرق هایی در طول تاریخ بشر نموده باشد اما در کل شوالِ از من و وجودِ من سوالی ست که پا به پای تمدن با بشر رشد کرده و تا به اینجا رسیده است. مسلما با ورق زدن تاریخ تفکر بشری می توان پاسخ های متعددی برای این پرسش ها یافت. البته که شاید پاسخ های متعدد غیر مکتوبی هم وجود داشته که در سیر زمانی گم شده باشند. اما پاسخ درست یا درست تر کدام است؟

آری شاید اصلن پاسخ درست وجود نداشته باشد و با توجه به فیلوسوفی دیدگاه شما پاسخ ها متفاوت از هم باشند. اما به عقیقده ی بنده "من" ی وجود ندارد جز آن چه که زاده ی دیدگاهِ من است. یعنی تعریف من کاملن وابسته و در دل جهان بینی ست. بینش من را متجلی می کند و بدونِ آن من ی تعریف نمی شود. اینجاست که اندیشه به قدر وجود رشد کرده و وجود خودِ اندیشه می شود و در واقع جایی که اندیشه نباشد وجود بی معنی می شود. این تعبیر شاید بی نهایت آرمانگرایانه یا انتلکتوالیته باشد اما چیزی ست که من به عنوان تعریف و هستی من پذیرفته ام.

شاید درک آن خود نیاز به تعمیق بسیار باشد و شاید من نتوانسته باشم آنچه که در ذهن دارم را در قالب کلمه بیان کرده باشم و شاید بی شمار برداشت متفاوت از جانب شما پیرامون همین تعریف صورت گرفته باشد اما آن چه که من به عنوان پاسخ برای پرسش درباره "من" به آن رسیدم همین است که من زاده ی نگاه، اندیشه، دیدگاه، جهان بینی، بینش یا همان ایدئولوژیِ من است. یعنی من ی مستقل از اندیشه ی من موجود نیست.

  • محسن جمشیدی