نسل ِ من

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جامعه» ثبت شده است

ما آدم ها از نگاهی اصلا شبیه همدیگر نیستیم اما وقتی از دور نگاه می کنی، منظورم از خیلی دور است همه مان شبیه یکدیگریم.

داشتم فکر می کردم وقتی ما به دسته ی مورچه ها نگاه می کنیم اصلا متوجه می شویم که ممکن است این ها با یکدیگر تفاوتی داشته باشند؟ یا وقتی بدون اینکه درگیر داستان های فرد به فرد اعضای یک جامعه بشویم اصلا متوجه می شویم که چه دراما و تراژدی متفاوتی را از سر گذرانده اند؟ ما برای درک ساده تر موضوع همه چیز را دسته بندی می کنیم حتی انسان ها را. با قومیت، رنگ، نژاد، جغرافیای تولد، زبان، مکتب فکری، مذهب، شغل، طبقه اجتماعی، تیپ ظاهری، جنسیت، رشته تحصیلی و ...

همین الان با توصیف یک مرد سیاه پوست مهاجر مسیحی لاغراندام، تصویری در ذهن شما شکل می گیرد و قضاوت های بسیاری از این فرد تنها با دانستن همین پنج گزاره در ذهن تان شکل خواهد گرفت. وقتی هر کدام از این گزاره ها را تغییر دهیم ممکن است کل قضاوت ها و تصورات شما نیز تغییر کنند. مثلا به جای سیاه پوست، همین فرد را سفید پوست فرض کنید، یا اصلا به جای مسیحی فرد را یهودی بدانیم، یا به جای مرد یک زن را با این مشخصات فرض کنید. می بینید حتی پیش داوری شما در مورد شغل احتمالی فرد هم در ذهن تان شکل گرفته است و مدام با هر تغییر در یکی از مشخصات این تصورات احتمالی هم تغییر می کنند.

در واقع ما اصلا شبیه یکدیگر نیستیم اما همگی انسان یم. اشتراکات و مفاهیم خاصی را به موجب یک گونه بودن درک می کنیم. شاید نگاه مان یا احساس مان به موجب حافظه های فرهنگی و تاریخی متفاوت فرق داشته باشند اما باز هم اشتراکات انکارناپذیری داریم. در عین این اشتراکات بظاعت پشت صحنه ذهن هر کدام مان با دیگری فرق دارد.

ما در عین تفاوت شبیه یکدیگریم و در عین شباهت متفاوت یم.

  • محسن جمشیدی

مردمانی غرق شده در امواج

اوضاع امروز ما شبیه به افرادی ست که در یک کشتی شکسته، در دریای متلاطم طوفانی گیر افتاده اند و هر بار از سویی با موج جدیدی مواجه می شوند و یک قدم به مرگ و نیستی نزدیک تر.

ما در بین موج تحریم، امواج شدید گرانی، موج کرونا و ... گرفتار شده ایم و از طرفی مسافر اجباری یک کشتی شکسته ایم. آنطور که به نظر می رسد چیزی که ما را به این ورطه کشید نه اتفاق و تقدیر که بی تدبیری و فساد بود. شاید اگر در ساحل امن و آرامش هم می بودیم باز سونامی فساد و ناکارآمدی چنان می کرد که باز چیزی جز تلخی باقی نمی ماند.

حالِ اجتماع خوب نیست و یک به یک افراد در اضطراب، بی تفاوتی و بی رحمی خاصی که زاده ی این شرایط است فرو رفته ایم و سبک رفتاری نامطلوبی را پیش گرفته ایم که البته حاصل سیاستگذاری ها، تربیت و فرهنگ سازی غلط و همین طور در امتداد پیشینه ی ناجوری ست که داشته ایم.

این روزها شاهد فشارهای همه جانبه بر مردمی هستیم که اکثریت را تشکیل می دهند ولی در اقلیت قرار گرفته اند و بی بهره اند. از ثروت و سرمایه ملی، از تصمیم گیری های تعیین کننده و از ممکن های موجود بی بهره اند ولی در عوض تنها از تحریم، کمبود، کاستی ها و ناممکن ها، تاثیرات مخرب فساد، فقر، گرانی و فشار همه جانبه داخلی و خارجی بهره مند شده اند و قربانی انتخاب هایی هستند که در واقع انتخاب شان نیست و جبری ست که به زندگی شان تحمیل شده است.

من تخصصی در زمینه جامعه شناسی و رفتارشناسی ندارم اما این ها همه مشاهدات فردی من و درد دل هایی ست که آسمان دلم را ابری کرده اند.

  • محسن جمشیدی

موضوعیت هر چیزی موجودیت آن است.

پیرو تعبیر "هر چیز که در جستن آنی، آنی" می توان گفت که موضوعیت عینِ موجودیت است و اینکه موضوع یا درونمایه (Motif) زندگی هر کس چه چیزی ست نشان دهنده ی غایت و فلسفه (Philosophy) زندگی آن فرد و یا حتی جامعه است.

اینکه جهان حاضر پیرامون چه سرفصل هایی بحث می کند نشان دهنده ی نگرش جهان و جامعه به زندگی ست.روزی زندگی در گرو اولیه ترین نیاز های زیستی تعریف شده بود و شکار و شکارچی گری اصل جهان بود و اینقدر پررنگ بود که جا برای چیز دیگر نگذاشته بود جز خرده فرهنگ ها و گاه خرافه های انسان آغازین. بعد تر با پیدایش کشاوزی و بازتر شدن عرصه و زمان برای دیگر مشغولیات و همین طور پیشرفت تمدن انسانی فرهنگ رنگ بیشتری به خود گرفت و به سرفصل های زندگی بشر تبدیل شد. ابزارسازی و صنع (Craft) از رفع نیاز صرف درآمده و وجه ی زیبایی شناسانه (Aesthetics) به خود گرفت و البته که این میل در ذات و درونمایه بشر بوده و هنر و فرهنگ هرچند کمرنگ از ابتدای تاریخ بشریت با انسان همراه بوده است. با امتداد زندگی روستایی وبعد شهری هر روز فرهنگ شکل پیشرفته تری به خود گرفت و شکوفایی معنوی معنا یافت و بعد تر افکار و معانی دیگری چون دین و فلسفه و علم زاده و رشد یافتند تا جایی که زندگی بشر به عصر تماما صنعتی رسید و تحول شگرف زندگی بشر با به اوج رسیدن علم و ماشین در زندگی آن صورت گرفت.

این دور دوره ی تحول نگرش ها و سرفصل ها بود و می توان گفت که دوره ی گذار فکری بوده و ثبات مشخص و معین جامعی نداشته، در این دوره که حتی می توان آن را دوره ی انکار نامید سرفصل های سنتی زندگی بشری کنار گذاشته شده و مدرنیت بر رگ های جامعه ی جهانی تزریق شد اما آیا مدرنیته سرفصل های مشخص و تبیین شده ی که پاسخگوی نیاز و زندگی بشری باشند را با خود به ارمغان آورد؟

سرعت تغییر و انکار به حدی بود که شاید امکان شکل گیری و تثبیت اندیشه در آن وجود نداشت البته که نه، چرا که تفکر خودِ این تحول بر زیر ساخت هایِ تحول نگرشی که جامعه شناسان و اندیشمندان آن عصر طرح ریز آن بودند صورت گرفته بود و اینان در یک رابطه ی دو سویه با هم عمل کردند ولی در پس دنیای مدرنی که ماشین مولد آن بود دنیای جدیدتریس با سرعت و شکل بسیار متفاوت تری زاده شد که شاید دور از انتظار آن اندیشمندان بود، عصر فناوری (Technology) که دستاوردهایی کاملن متفاوت و پیچیده تر از اعصار گذشته داشت و شاید فرهنگ زندگی در آن دارای جهشی بسیار شگرف نسبت به فرهنگ زندگی سنتی و مدرنتینه ی عصر صنعتی داشت. این تحول باعث یک سرگشتگی و تداخل در سرفصل های زندگی بشر شد. رسانه (Media) و اطلاعات (Information) به عنوان دو پایه ی مهم جهان حاضر همه ی ابعاد زندگی بشر را تحت تاثیر و تحولی سریع قرار دادند.

حال جهانِ امروز غرق در ابعاد متفاوت و متنوع ی از زندگی، موضوعیت ِ اصلی خود را از دست داده و در برخی جوامع با گذر از نیاز های اولیه ی زیستی و همین طور ارضای نیاز های عاطفی و فردی به یک شکوفایی فردی تعریف نشده دست یافته که در بسیاری از وجه های انسانی چندان رنگ انسانی ندارد و ابهام بارزترین وجه آن است چرا که سرگشتگی را در عین تامین نیاز و شکوفایی تجربه می کند. نا گفته نماند که این تحول و پیشرفت شرح داده شده در کره ی انسانی یکدست و در همه ی نقاط جغرافیایی هم گام با هم نبوده و در اغلب نقاط این کره ی خاکی هنوز مسایل ابتدایی حل نشده ای باقی ست که البته همین باب سوال را بیشتر باز نگه می دارد.

در بسیاری از فرهنگ ها هنوز از سنت عبور نکرده، درگیره ابزار دنیای فناورانه و فرامدرن شده ایم و این سرگشتگی را بیش از بیش نمایان می کند. در برخی از نقاط جغرافیایی گرسنگی معضل اصلی بشر بوده و در نقاطی از جهان شکارِ انسان از بزرگترین انگیزه های اقتصادی و سیاسی حکومت هاست و مسلما جامعه ی پیشرفته ی شکوفا شده ای که امنیت خود را وام دار مخل کردن امنیت دیگرانی ست هیچ وقت به شکوفایی نسبی هم دست نمی یابد.

این گونه است که درون مایه (Motif) و انگیزه (Motive) ی زندگی امروزِ بشر در هاله ای از ابهام است. تعریف از موفقیت و شکوفایی و رضایت از زندگی تعاریف بسیار شیک و شکیل ی ست که جز در بالاترین سطح اقتصادی جامعه قابل پیاده سازی و دستیابی نیست و اگر هدف دستیابی به آن باشد باید حتما تغییر موضع و مکان داده و به بالاترین سطح اقتصادی جامعه رسید و چشم بر بسیاری از موضوع های جهان بست. مسلما این سرفصلِ مناسب زندگی و جهانِ انسانی نیست و باید طرحی و اندیشه ای نو و درخور ارائه داد.

  • محسن جمشیدی

این روزها نمی دانم جزو کدام قبیله اید؟ از آن دست ادم هایی هستید که موضوع را جدی گرفته اند و سلامت خود و جامعه برای شان اهمیت دارد و سعی می کنند حتی خسارت مالی و فکری را به دوش بکشند و در خانه مانده اید یا اینکه اصلا ماجرا برای تان شوخی ست و فکر می کنید آن عدد هایی که به عنوان مبتلا و درصد شیوع و غیره منتشر می شود عدد هایی هستند که هیچ وقت شما جزو شان قرار نخواهید گرفت؟

به تعداد آدم ها و تفکرهای روی زمین عکس العمل های متفاوتی به این موضوع وجود دارد. ترس، استرس، تمسخر کردن، از آب گل آلود ماهی گرفتن، فرصت طلبی، از جان گذشتگی، تنبلی، اضطراب، بی توجهی، خونسری، اطلاع رسانی، شایعه پراکنی، نفرت پراکنی، دروغ گویی، سیاه نمایی، عشق ورزی، فلسفه ورزی، تحلیل سیاسی، سیاست ورزی، بهره کشی جناحی، گرو کشی، به سخره گرفتن دیگری، دعا کردن، آرامش، عافیت طلبی و شاید ده ها و صدها عنوان دیگر، همه واکنش هایی هستند که می توان به این موضوع نشان داد. کرونا مثل دیگر بحران ها، گذشته از خود بحران درس های زیادی برای جامعه و بشر خواهد داشت و همین طور موقعیتی ست برای بررسی و مطالعه ی هزاران مدل، فرضیه و نظریه ی اجتماعی، مدیریتی، روانشناسی، جامعه شناسی، پزشکی، آمار و ...

کورونا با همه ی هراس و حاشیه هایش نیز می گذرد ولی اگر خوب مشاهده کنیم دیدگاه ما را به جهان، زندگی و اطرافیان تغییر خواهد داد. مطمئنا بعدتر می توانیم از آن به عنوان یک نقطه ی بحرانی در نمودار زندگی مان یاد کنیم، البته مثل خیلی از نقاط بحرانی دیگر. شاید هم آن را خیلی زود فراموش کنیم، یا اینکه جای زخمش را تا آخرین لحظه ی عمر بر ذهن و جان مان به یدک بکشیم.

البته فراموش نکنیم که نوع برخورد امروزمان می تواند در قضاوت آینده مان از دوره ای که گذشت تاثیر بالایی داشته باشد. آینده فرزند انتخاب های امروز است. ممکن است موجب رنجش خاطر عزیزانمان شویم و یا موجب آرامش خاطرشان. همین طور ممکن است سبب تحمیل هزینه های زیادی به جامعه شویم و یا موجب کاهش هزینه های اجتماعی و ملی.

در یک همه گیری بهتر می توان مفهوم جامعه و پیوستگی آن را درک کرد. مفهوم ذهن جمعی، فرهنگ اجتماعی و اقدام های جمعی.

نوع مواجهه مردم در کشورها، شهرها، مناطق و گاه خانواده و حتی افراد مختلف، متفاوت است اما سرنوشت هر یک متاثر از دیگری ست. شاید اگر مبدا شیوع به جای چین کشور دیگری بود شرایط امروز خیلی متفاوت بود شاید هم نه.

شاید اگر اولین گزارش ابتلا و فوت در ایران شهری به جز قم بود هم شرایط برای کشور ایران متفاوت رقم می خورد.

این شاید ها مربوط به گذشته است و دیگر به تاریخ بدل شده است اما شاید های فردا را می توان امروز رقم زد و مسیر پیش رو را به شکل دیگری جلو برد.

ما در عادی ترین شرایط ممکن هم از فردا و حتی لحظه ای دیگر اگاهی و اطمینان نداریم اما در مورد اکنون ملزم به انتخاب و وظیفه ایم.

من خودم را در مقابل خودم، خانواده ام، شهرم، کشورم و حتی جهان مسئول می دانم و سعی می کنم به نکات و باید و نباید های سازمان بهداشت جهانی در مورد شیوع بیماری کرونا عمل کنم. شاید اگر بحث همه گیری و انتقال و غیره مطرح نبود و تنها در مورد خودم مسئول بودم اهمیت ماجرا چندان پر رنگ نبود تنها به عنوان یکی از هشت میلیارد نفر به موضوع نگاه می کردم اما اکنون نمی توانم که بجای دیگری و دیگران هم تصمیم بگیریم پس سعی می کنم طبق یک قرار جمعی رفتار کنم و در خانه ماندن و قطع زنجیره ی انتقال و شیوع را تا حد ممکن جدی گرفته و عملی کنم.

  • محسن جمشیدی

از یک جایی به بعد انگار دیگر خودت نیستی،  نمی دانم این نقطه رو همه تجربه می کنند یا نه ولی مطمئنم همه ی کسانی که روشنفکری را تجربه می کنند راه شان ناگزیر به این معبر می افتد.

دارم از حسی حرف می زنم که دردِ فردی ات به درد اجتماعی بدل می شود. جایی که دیگر به دنبال یک تکاپوی فردی برای یه دستاورد موفقیت آمیز فردی نیستی و هدف و مقصدت یک دستاورد اجتماعی و یک رشد جمعی می شود.

شاید کمتر دفعاتی پیش آمده باشد که به فکر دیگرانِ این جامعه نیفتاده باشم، از رنج ها و دردهایشان درد کشیدم و شیرینی های خودم در کامم تلخ شده. من در این جایگاه این حرف ها را نه برای کسب یک مقام دولتی و نه برای کسب محبوبیت و آراء مردمی بلکه تنها برای درد دل مطرح می کنم.

هر گاه از لذت گرمای خانواده و خانه لذت برده ام، به یاد دیگران محرگم از این لذت افتاده ام. هر وقت از شیرینی سفره های دور همی مان و از حس خوشایند یک غذای مطبوع لذت برده ام به یاد دیگرانِ محروم از این لذات افتاده ام. هر گاه از سفر و تفریح و هر چیز دیگری حس و حال خوبی کسب کرده ام ذهنم ناخودآگاه به سمت دیگرانِ محروم معطوف شده است. 

حس می کنم این روزها دیگران اندیش شده ام و با پدیده ی درد اجتماعی دست و پنجه نرم می کنم. 

  • محسن جمشیدی

در روند زندگی یک فرد ممکن است هزاران انسان دیگر دخیل باشند، افرادی که گاه در طول زندگی شما همواره هستند و افرادی که حتی ممکن است تنها دقایقی را در کنار شما بوده اند.شاید حتی باشند کسانی که به طور غیر مستقیم بیشترین و به طور مستقیم کمترین ارتباط و تاثیر را در زندگی شما داشته اند.

من به شخصه به آدم های اطرافم توجه دارم، به همه ی کسانی که از آن ها الهام گرفته ام و دقایقی هرچند کوتاه از زندگی ام را به فکر درموردشان اختصاص داده ام.

در یک نگاه کوتاه شاید هزار و یا دو هزار و حتی ده ها هزار نفر هستند که به طریقی به من ربط پیدا می کنند کسانی که نقاط مشترکی با آن ها داشته ام و یا حتی کسانی که له یا علیه تفکرات من بوده اند.

به این دو دهه و اندی سال گذشته فکر می کنم و تصاویر زیادی از دهنم عبور می کنند.بعضی از آن ها شاید تصویر مرا از خاطر نبرند و بعضی شاید اصلا تصوری نسبت به من نداشته باشند. آدم های زیاد و از آن مهم تر متنوعی در زندگی من حضور داشته اند و رد پای خیلی از آن ها بر تن ثانیه های پیموده شده ی عمرم می بینم.

آدم ها گاها زود می آیند و زود می روند و گاه دیر می آیند و دیری می مانند.مهم تز از این تصویری یست که در ذهن ما از آن ها باقی می ماند.

من نگاه آدم های زیادی را تجربه کرده ام و لحن های بسیاری شنیده ام البته با توجه به عمر سپری شده ی خودم و تفاوت را به خوبی احساس کرده ام.

  • محسن جمشیدی

"...مسأله زیرزمینی نیست. در آن مافیایی وجود ندارد. حرف در آورده‌ایم که باندهایی زیرزمینی برای بچه‌ها پذیرش می‌فرستند و خودمان هم باور کرده‌ایم. بچه‌ها سر و دست می‌شکنند برای رفتن. بگذار مسؤولانِ آگاه بخوانند‍! دانش‌جوی سالِ سه‌ی شریف اگر اپلیکیشن فرم دستش نباشد و برای تافل لغت حفظ نکند، یا مشنگ است، یا فقیر است، یا پخمه.

...خیال کرده‌ایم که در زمین خودمان دانش‌گاه ساخته‌ایم و نیرو می‌پرورانیم و آینده‌سازان، مملکت را زیر و زبر می‌کنند و انقلابِ فرهنگی و توسعه‌ی علمی و مشتی محکم... اما دیدیم که اولین سوراخِ پذیرش که باز شد، به‌ترین نیروهای‌مان ظرفِ سه سوت کندند و رفتند و به قولِ متواتر فرار کردند... اصلا فراری در کار نیست. فرار از کجا به کجا؟ جهانِ سوم موظف است تا مقطعِ کارشناسی، برای جهانِ اول نیرو تربیت کند، ارشد و دکترایش را هم شاید بعدتر به برنامه‌مان اضافه کنند! بعد حضراتِ از ما به‌تران خودشان دست به گزینش و انتخاب می‌زنند و چاق و چله‌ها را سوا می‌کنند. به همین راحتی. ما خیال می‌کنیم که صاحب دانش‌گاه شده‌ایم. دانش‌گاهِ ما ارتباطی به کشورِ ما ندارد. دانش‌گاه‌های ما شعباتی از دانش‌گاه‌های اروپا و امریکا هستند.

. ..این‌جا دانش‌گاه ساخته نشده است. دانش‌گاه ترجمه شده است. لذاست که می‌بینی دانش‌گاه به جای حلِ مشکلاتِ مملکتِ ما، مشکلاتِ ممالکِ دیگر را حل می‌کند!
نشت‌ِ نشا یک امرِ طبیعی است. یعنی اگر دانش‌جوی مهندسی بعد از پایانِ تحصیل به این نتیجه نرسد که بایستی برای زنده‌گیِ علمی به خارج از کشور برود، یک تصمیمِ غیرِعقلانی گرفته است.  

. ... مسولانی که گمان می کنند در اتاق فرمان نشسته اند از همین قماش اند.ان ها روابط درونی فرایند ها را درک نکردهاند.می خواهند طبق مفاد بخش نامه و مصوبه و صورت جلسه اهرم فرار مغزها را به سمت پایین فشار دهند و کلید اقتصاد را روشن نمایند و شیر اشتغال را باز کنند!و این تفکر که می گویم شاید مضحک باشد اما متاسفانه واقعیتی تراژیک است فرا روی همه ما."

نشت نشا/ رضا امیر خانی/ قدیانی/ 1380

این حقیقت موجود است، ما نخبه می پرورانیم و بعد به سادگی آن ها را صادر می کنیم به کشور های دیگر چون فضای مان فضای نخبه کشی ست.من کاری به علل و افراد مقصر ندارم چرا که این تقصیری نیست که بر عهده ی کسی باشد بلکه روش مدیریتی ست که خوب می شود فهمید چه کسی اداره کننده ی آن است.

  • محسن جمشیدی

"دقیقا همین الان یک هواپیمای A380 غول پیکر در ارتفاع 38000 پا در آسمان شیراز با سرعت 504knots در حال عبور است.پرواز SIA322 از سنگاپور به سمت لندن می باشد."

تمامی مشخصات این پرنده و پرواز را می توانید تا زمان نشستنش در فرودگاه Heathrow لندن، از این لینک پیگیری کنید.

لذتی بکری که تکنولوژی به آدمی می دهد شاید حسی ست که نمی تواند در هیچ جای دیگر تجربه اش کرد.لذتی که ما با وجود تکنولوژِ به زندگی روزمره مان می توان گفت تا اندازه ی زیادی از آ« محروم ایم چرا که فرهنگ و دانش بهرو وری و بکارگیری آن را نیاموخته ایم و تنها به عنوان کاربران غیر حرفه ای با ان مواجه شده ایم.

هر روز حجم انبوهی از اپلیکیشن های متنوعی روانه ی بازار الکترونیکی جهان می شود که ما سهم چندانی از بازار مخاطبین آن ها نداریم و بیشتر مشتری بازی ها و سرگرمی هایش هستیم تا ابزار های متنوع کاربردی اش.

وقت آن رسیده که:

- از تمامی امکانات گوشی های هوشمند همراه مان بهره بگیریم نه فقط از اپلیکیشن های چت و دوست یابی اش.

- از همه ی ظرفیت های شبکه های اجتماعی برای اهداف اجتماعی بهره ببریم نه فقط از جنبه ی دسترسی به تازه ترین طنز های اجتماعی اش.

- از همه ی وب سایت ها و بانک های اطلاعاتی اینترنتی دیدن کنیم و تولید محتوای فارسی را توسعه دهیم نه اینکه تنها مخاطب ساده ی وب سایت های کلیکی با محتوای زرد خاله زنکی باشیم.

- از تماشای همه ی شبکه های ارزشمند ماهواره ای لذت ببریم نه فقط از پیگیری ماجرای عشقی و خیانت های مکرر نمایشی.

- مهارت های جدیدی به مهارت های کار با رایانه و لپ تاپ مان قبلی مان اضافه کنیم و از رایانه های همراه مان تنها به عنوان دستگاه پخش ویدئو  بهره نبریم.

- به گلچین موزیک های پخش موسیقی مان چند تا آهنگ کلاسیک یا سنتی پر محتوا هم اضافه کنیم بد نیست.

- سلیقه و موضوعات جذاب شخصی و حتی مربوط به شغل و تحصیل مان را شناسایی کرده و پیرامونشان سرچ کنیم و مطلب جدید پیدا کنیم و مطالعه نماییم.

- و...

هدف از این ها تغییر سلیقه های افراد و هم سو سازی سلیقه های کاربری از امکانات موجود نیست بلکه هدف اصلاح و ارتقا فرهنگ بهره گیری از تکنولوژی های تازه ورود به جامعه است.

مطلب ناقض بنده تنها با نظرات خوانندگان محترمش کامل و تصحیح می شود.

  • محسن جمشیدی