گاهی هم حوصله ی خوب نوشتن نیست، دوست داری همین طور الکی سیاه کنی و بروی جلو. اینکه اندک حوصله ای هست و تو را تا کیبور یا قیلم کاغذ می رساند خودش یک معجزه است چون بعد می توانی راحت لم بدهی و هر چه به ذهن ت می رسد بدون سانسور و تعمیق بنویسی. اصلن هم ناراحت نیستی که زیر سوال می روی یا نه چون جنس این طور نوشتن اجازه نمی دهد که کسی تو را بابت ش نقد بکند.جمله بندی ها و کلمه ها خودشان سرازیر می شوند و متن شکل می گیرد. متنی که نه درر دل است و نه دل نوشته. از آشفتگی های روزمره ات می گویی از دغدغه های همیشگی ات و یا اصلن از هیچ کدام شان و تنها سایه می کنی، سیاهِ سیاه.
اینطور نوشته ها احتما غلط تایپی بیشتری هم دارند همان طور که غلط محتوایی بیشتری و شاید اصلن آری از این چیز ها بوده و خیلی شیک و آراسته شکل بگیرند و تو با خود بگویی کاش این یک متن حق التحریری بود و حداقل برای ت بقدر پول بلیط یک سینما انتفاع مالی داشت. بالاخر که اینطور نوشتن هم گاهی لازم است. نمی دانم چطور شد که ما دست به کیبور و دست به قلم شدیم و رسیدیم به اینجا که دلتنگی و بی حوصلگی و فلسفیدن و اندیشیدن و خندیدن و گریستن و شکوه کردن و همه و همه ی حال هایمان را با نوشته بیان کردیم و با نوشتن به سر کردیم ولی خوب شاید این حال خوبی باشد و هر کسی نتواند این طور صریح و ساده بنشیند و کلمه سرازیر کند توی صفحه و ذهن ش را آزاد کند.
همان طور که بعضی از نوشته ها حاصل نشخوار ذهنی ست و بعضی تهوع ذهنی و شبیه بالا آوردن روی کاغذ است، بعضی نوشته ها هم شبیه #ارگاسم_ذهنی ست و حسِ بعد شان درست شبیه به اوج هیجان رسیدن و خالی از هر چیز شدن می ماند.
من گاهی با ذهنی خالی جلوی صفحه سفید می نشینم و دست روی کیبور می برم بی آنکه بدانم قرار است چه چیزی بنویسم اما یکبار خودش سد ذهنم را می شکند و می آید و یک طوری بی امان می اید که گاهی صورت تایپ م از ان دور می ماند و فکر می کنم اگر سریع تر می نویشتم چقدر بهتر بود.
گاهی فکر می کنم و راه را غلط رفته ام و باید متخصص تولید محتوا می شدم چون بی چون و چرا می توانم محتوا تولید کنم اصلن دهنم خط تولید محتوای صرف است البته بعدتر که با خودم فکر می کنم می بینم که اخر محتوای بی ارزش داریم و محتوای با محتوای با ارزش و درست نمی دانم که چقدر متن تولیدی من ارزشمند است و اصلن این متخصص تولید محتوا شدن فکر خوبی ست یا نه.