نسل ِ من

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آفتاب» ثبت شده است

فکر می کنید دم چند تا از پنجره های شهر آدمی به نظاره ی طلوع ایستاده؟ طلوع خورشید برای چند نفر مهمه؟ تو این همه سال خود تو چند بار حرکت ابرها رو تماشا کردی؟ یا چند بار غرق شدی توی ستارهای آسمان؟ ما بقدر کافی زندگی نکردیم. خودمون رو از دم دستی ترین زیبایی های اطراف محروم کردیم و به هر نشانی از زندگی عادت کردیم. چیزهایی برای ما عادی شدن که هر کدوم به تنهایی یک سمفونی زیبا از زندگی هستن. تماشای صبح شدن شاید بهترین منظره ای هست که می شه تجربه کرد اما اغلب ما جز چندبار در زندگی تجربه ش نمی کنیم. حس تازگی صبح و صدای پرنده ها، درخشش آفتابی که کم کم حاشیه ی ابرها رو روشن تر می کنه و آسمون غرق امید می شه.

  • محسن جمشیدی